انتخابات مجلس هشتم اولین انتخاباتی بود که خودم را از هر حیث از شعاعش دور نگه داشتم. در واقع در هر دو مرحله پس از ماجرای رد صلاحیت کاندیداها کمترین فعالیتی انجام ندادم. طی یکی - دو ماه اخیر بارها جلساتی برگزار شد که گاهی تصادفی و در برخی مواقع به عمد از شرکت در آن خودداری کردم.
در واقع بازی انتخاباتی این دوره برای من مثل بازی تیم حذف شده ای بود که برد و باخت هیچگونه تاثیری در سرنوشت اش نداشت، لذا عقل حکم می کرد خود را درگیر عمل بیهوده ای نکنم. زمانی که مجلس (ششم) به طور یکدست در اختیار اصلاح طلبان بود این رکن حتا تاثیری ده درصدی بر اداره امور کشور نداشت. حال به فرض هم سی یا چهل اصلاح طلب (که خلوص اصلاح طلبی بسیاری شان قابل قیاس با اغلب اصلاح طلبان مجلس ششم نیست) به مجلس هشتم راه می یافتند خب که چی؟ البته طرح این بحث به هیچوجه به معنای ناامیدی و وادادگی نیست .
دیروز(6 اردیبهشت 87) دوستم امین زنگ زد و گفت فضای انتخابات بسیار سرد است اگر در ساعات آینده اتفاق خاصی نیفتد شانس پیروزی تنها کاندیدای اصلاح طلبان در شهرستان رشت کاهش خواهد یافت بعد به شوخی گفت: «می دانم براندازان،ملی-مذهبی ها،سلطنت طلبان و... تحریمی هستند اما تو لااقل چهارتا اس ام اس بده.» بامزه است وقتی به امین گوشزد کردم اینکارها آنهم نه در دقیقه نود و نه حتا در وقت اضافه که در مرحله پنالتی بیهوده است او حرفم را به ناامیدی تعبیر کرد چون طبق معمول بسیار دستپاچه و عجول است و احتمالن اینروزها سرش هم بسیار شلوغ بود به کُنه کلامم پی نبرد امیدوارم اکنون که ماراتن تمام شد این نوشته را بخواند و به آن بیندیشد.
من اصلن ناامید نیستم اگر هم دل و دماغی برای ادامه همراهی با اصلاح طلبان ندارم بطوریکه صرف یکی-دوساعت از اوقاتم با این دوستان در جلسات بی هدف و بی نتیجه شان را بنوعی هدر دادن عمر می دانم و ترجیح می دهم در منزل بمانم و سریال های آبکی سیما را تماشا کنم بدین معنا نیست که از زندگی و خدای ناکرده آینده این ملک اهورایی ناامید شدم نه! بلکه از مسیری که برخی از اصلاح طلبان هنوز اصرار به پیمایش آن دارند سرخورده ام و اعتقاد دارم این مسیر یکبار پیموده شده که ته آن نیز، جز بن بستی عبور ناپذیر نبوده است. بن بستی با دیواری بلند از جنس آهن و بتن که سر همه ی ما لااقل یکبار با دیوار عریض،طویل و قطورش نوازش شده است. بنابراین چکاری است باز راه رفته را بپیماییم و به هیچ نتیجه ای هم نرسیدیم!
برخی از دوستان عدم حضورم در مجالسی که پیش از این فعالانه در آن حضور داشتم را به ناامیدی و وادادگی تعبیر می کنند در صورتی که اینگونه نیست بلکه من از بیهوده دویدن بیزارم، از ابزار دست و مهره ی بی اراده ی این و آن شدن حالم بهم می خورد.
دوست ندارم چهار نفر بر اساس منافع «خاص» خود پشت درب های بسته ببُرند و بدوزند بعد امثال مرا بعنوان جوری بار در ویترین شان قرار دهند تا بتوانند مدعی شوند جنس مان جور جور است!
اکنون که ماراتن انتخابات مجلس هشتم به پایان رسیده است معتقدم اصلاح طلبان بر اساس نگرش و عملکردشان نسبت به این انتخابات به دو بخش تقسیم شده اند. بخش اول کسانی هستند که همواره یک گوش شان در و گوش دیگرشان دروازه بوده و بر اساس همان «منافع خاص» شان می خواستند و احتمالن می خواهند با حضور در صحنه، آنهم تحت هر شرایطی، به قول خود «نهضت آزادی نشود!» اینها بازنده بزرگ این انتخابات بودند.
اگر اینها هر بهانه ای برای توجیه باخت شان بیاورند بی مبناست زیرا وقتی یک جریان سیاسی، تمام قد وارد بازی می شود و از شرایط و کم و کیف بازی هم به طور کامل اطلاع دارد وقتی دورازه اش گلدان و لبانش از حرص و جوش بسیار زخمی تیزی دندان می شود خب بازنده است دیگر، مگر می شود شما برای حدود 180 کرسی کاندیدا معرفی کنید اما حداکثر به چهل کرسی دست یابید بعد خود را برنده هم معرفی کنید؟! نامساعد بودن شرایط هم، عذر بدتر از گناه است زیرا همه از نامطلوب بودن شرایط مطلع بودیم و حرف بسیاری از دلسوزان هم همین بود که چرا باید تحت این شرایط نامناسب از تتمه آبروی مان هزینه کنیم.
واما بخش دیگر اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند نباید هیزم آتش حریف شد. شرط ماندگاری در عرصه های سیاسی و اجتماعی هم لزومن در اختیار داشتن مناصب قدرت نیست. اگر به تاریخ میهن اهورایی مان و همینطور تاریخ جهان بنگریم می بینیم مردان و زنانی که هرگز هیچ منصب حکومتی نداشتند نام شان در تاریخ از نامداران عرصه قدرت ماندگارتر شد.
برای نمونه می توان از مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش مدنی آمریکا در دهه های پنجاه و شصت میلادی که در نهایت هم ترور شد نام برد. این مرد رنگین پوست چنان نامی از خود در تاریخ کشورش و حتا جهان بر جای گذاشت که بسیاری از روسای جمهور آمریکا نگذاشتند. کینگ جز معدود شخصیت های آمریکایی است که سالمرگ اش در آمریکا تعطیل رسمی است.
شخصیت هایی هم بودند که در دوران قبل و پس از در قدرت بودن شان به مراتب تاریخ سازتر شدند برای نمونه می توانم از نلسون ماندلا رهبر کنگره ملی آفریقای جنوبی و یا لخ والسا رهبر جنبش همبستگی لهستان نام ببرم. والسا وقتی رهبر اپوزیسیون بود به مراتب بیش از دوران صدارت در قامت رییس جمهوری کشورش تاریخ ساز و تاثیرگذار شد.
بنابراین استدلال برخی از دوستان مبنی بر اینکه باید در قدرت بود تا قادر به اثرگذاری شد چندان محلی از اعراب ندارد البته تردیدی نیست قدرت و همچنین ثروت ابزارهای کارآمدی جهت پیشبرد اهداف و برنامه های سیاسی هستند اما بدون این دو فاکتور هم می توان کارهای بزرگی انجام داد و تاثیرگذار هم بود.
بر اساس همین تحلیل بخشی از اصلاح طلبان بیش از آنکه برای چهل-پنجاه کرسی مجلس خود را به آب و آتش بزنند می کوشند با روشنگری و فعالیت های مدنی آنچه را که همفکران شان با در اختیار داشتن بخشی از ارکان قدرت نتوانستند محقق کنند تحقق بخشند.
این گروه از اصلاح طلبان بدون اعلام تحریم انتخابات، محترمانه از ماجرایی که آخر آن از اولش هویدا بود کنار کشیدند. لذا طبیعی است امروز نمی توان این گروه (دوم) را که علی الظاهر عیار اصلاح طلبی شان حتا بیشتر از همفکران شان است بازنده خواند زیرا اینان از ابتدا حاضر نشدند به بازیی که نتیجه اش از پیش معلوم شده بود تن در دهند.
اکنون هر دو طیف اصلاح طلبان بازنده و اصلاح طلبان برنده (که بخاطر هوشیاری و صرف نکردن اعتبارشان حق داریم برنده بخوانیم شان) باید تکلیف خود را با رقبا، مردم، آینده و حتا با همدیگر روشن کنند. اگر اختلاف سلیقه ها هنوز پابرجاست دیگر دلیلی ندارد افراد با تفکرات ناهمگن در یک صف بایستند و باعث تضعیف یکدیگر شوند.
اگر اصلاح طلبانی که در انتخابات اخیر همچون سه - چهار انتخابات سال های اخیر بازنده شدند هنوز احساس می کنند درست رفتند و بنا دارند عرض و طول کوچه بن بست اصلاح طلبی از نوع حکومت گرایانه اش را باز هم بپیمایند و برای چندمین بار سر به دیوار آهنین بسایند مختارند، در این صورت بهتر است با حفظ دوستی ها هر که راه خودش را برود.
برخی سال ها در جاده ابریشم ره می پیمایند و همینطور افتادن و خیزان به ترکستان می روند اما در خیال کعبه را پیش روی خود می بینند! هزار بار هم به ایشان یادآوری کنیم که حاجی به ترکستان می روی کعبه جای دیگری و مسیر رسیدن به آن راهی دیگر است انگار نه انگار!
بنابراین بلاتشبیه بجای اینکه گاو،شتر،پلنگ را ادغام کنیم و موجودی نخراشیده بتراشیم که به هیچ دردی نمی خورد بهتر است تفکیک شان کنیم تا پلنگ پلنگی کند و شتر بار بری...!
در واقع بازی انتخاباتی این دوره برای من مثل بازی تیم حذف شده ای بود که برد و باخت هیچگونه تاثیری در سرنوشت اش نداشت، لذا عقل حکم می کرد خود را درگیر عمل بیهوده ای نکنم. زمانی که مجلس (ششم) به طور یکدست در اختیار اصلاح طلبان بود این رکن حتا تاثیری ده درصدی بر اداره امور کشور نداشت. حال به فرض هم سی یا چهل اصلاح طلب (که خلوص اصلاح طلبی بسیاری شان قابل قیاس با اغلب اصلاح طلبان مجلس ششم نیست) به مجلس هشتم راه می یافتند خب که چی؟ البته طرح این بحث به هیچوجه به معنای ناامیدی و وادادگی نیست .
دیروز(6 اردیبهشت 87) دوستم امین زنگ زد و گفت فضای انتخابات بسیار سرد است اگر در ساعات آینده اتفاق خاصی نیفتد شانس پیروزی تنها کاندیدای اصلاح طلبان در شهرستان رشت کاهش خواهد یافت بعد به شوخی گفت: «می دانم براندازان،ملی-مذهبی ها،سلطنت طلبان و... تحریمی هستند اما تو لااقل چهارتا اس ام اس بده.» بامزه است وقتی به امین گوشزد کردم اینکارها آنهم نه در دقیقه نود و نه حتا در وقت اضافه که در مرحله پنالتی بیهوده است او حرفم را به ناامیدی تعبیر کرد چون طبق معمول بسیار دستپاچه و عجول است و احتمالن اینروزها سرش هم بسیار شلوغ بود به کُنه کلامم پی نبرد امیدوارم اکنون که ماراتن تمام شد این نوشته را بخواند و به آن بیندیشد.
من اصلن ناامید نیستم اگر هم دل و دماغی برای ادامه همراهی با اصلاح طلبان ندارم بطوریکه صرف یکی-دوساعت از اوقاتم با این دوستان در جلسات بی هدف و بی نتیجه شان را بنوعی هدر دادن عمر می دانم و ترجیح می دهم در منزل بمانم و سریال های آبکی سیما را تماشا کنم بدین معنا نیست که از زندگی و خدای ناکرده آینده این ملک اهورایی ناامید شدم نه! بلکه از مسیری که برخی از اصلاح طلبان هنوز اصرار به پیمایش آن دارند سرخورده ام و اعتقاد دارم این مسیر یکبار پیموده شده که ته آن نیز، جز بن بستی عبور ناپذیر نبوده است. بن بستی با دیواری بلند از جنس آهن و بتن که سر همه ی ما لااقل یکبار با دیوار عریض،طویل و قطورش نوازش شده است. بنابراین چکاری است باز راه رفته را بپیماییم و به هیچ نتیجه ای هم نرسیدیم!
برخی از دوستان عدم حضورم در مجالسی که پیش از این فعالانه در آن حضور داشتم را به ناامیدی و وادادگی تعبیر می کنند در صورتی که اینگونه نیست بلکه من از بیهوده دویدن بیزارم، از ابزار دست و مهره ی بی اراده ی این و آن شدن حالم بهم می خورد.
دوست ندارم چهار نفر بر اساس منافع «خاص» خود پشت درب های بسته ببُرند و بدوزند بعد امثال مرا بعنوان جوری بار در ویترین شان قرار دهند تا بتوانند مدعی شوند جنس مان جور جور است!
اکنون که ماراتن انتخابات مجلس هشتم به پایان رسیده است معتقدم اصلاح طلبان بر اساس نگرش و عملکردشان نسبت به این انتخابات به دو بخش تقسیم شده اند. بخش اول کسانی هستند که همواره یک گوش شان در و گوش دیگرشان دروازه بوده و بر اساس همان «منافع خاص» شان می خواستند و احتمالن می خواهند با حضور در صحنه، آنهم تحت هر شرایطی، به قول خود «نهضت آزادی نشود!» اینها بازنده بزرگ این انتخابات بودند.
اگر اینها هر بهانه ای برای توجیه باخت شان بیاورند بی مبناست زیرا وقتی یک جریان سیاسی، تمام قد وارد بازی می شود و از شرایط و کم و کیف بازی هم به طور کامل اطلاع دارد وقتی دورازه اش گلدان و لبانش از حرص و جوش بسیار زخمی تیزی دندان می شود خب بازنده است دیگر، مگر می شود شما برای حدود 180 کرسی کاندیدا معرفی کنید اما حداکثر به چهل کرسی دست یابید بعد خود را برنده هم معرفی کنید؟! نامساعد بودن شرایط هم، عذر بدتر از گناه است زیرا همه از نامطلوب بودن شرایط مطلع بودیم و حرف بسیاری از دلسوزان هم همین بود که چرا باید تحت این شرایط نامناسب از تتمه آبروی مان هزینه کنیم.
واما بخش دیگر اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند نباید هیزم آتش حریف شد. شرط ماندگاری در عرصه های سیاسی و اجتماعی هم لزومن در اختیار داشتن مناصب قدرت نیست. اگر به تاریخ میهن اهورایی مان و همینطور تاریخ جهان بنگریم می بینیم مردان و زنانی که هرگز هیچ منصب حکومتی نداشتند نام شان در تاریخ از نامداران عرصه قدرت ماندگارتر شد.
برای نمونه می توان از مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش مدنی آمریکا در دهه های پنجاه و شصت میلادی که در نهایت هم ترور شد نام برد. این مرد رنگین پوست چنان نامی از خود در تاریخ کشورش و حتا جهان بر جای گذاشت که بسیاری از روسای جمهور آمریکا نگذاشتند. کینگ جز معدود شخصیت های آمریکایی است که سالمرگ اش در آمریکا تعطیل رسمی است.
شخصیت هایی هم بودند که در دوران قبل و پس از در قدرت بودن شان به مراتب تاریخ سازتر شدند برای نمونه می توانم از نلسون ماندلا رهبر کنگره ملی آفریقای جنوبی و یا لخ والسا رهبر جنبش همبستگی لهستان نام ببرم. والسا وقتی رهبر اپوزیسیون بود به مراتب بیش از دوران صدارت در قامت رییس جمهوری کشورش تاریخ ساز و تاثیرگذار شد.
بنابراین استدلال برخی از دوستان مبنی بر اینکه باید در قدرت بود تا قادر به اثرگذاری شد چندان محلی از اعراب ندارد البته تردیدی نیست قدرت و همچنین ثروت ابزارهای کارآمدی جهت پیشبرد اهداف و برنامه های سیاسی هستند اما بدون این دو فاکتور هم می توان کارهای بزرگی انجام داد و تاثیرگذار هم بود.
بر اساس همین تحلیل بخشی از اصلاح طلبان بیش از آنکه برای چهل-پنجاه کرسی مجلس خود را به آب و آتش بزنند می کوشند با روشنگری و فعالیت های مدنی آنچه را که همفکران شان با در اختیار داشتن بخشی از ارکان قدرت نتوانستند محقق کنند تحقق بخشند.
این گروه از اصلاح طلبان بدون اعلام تحریم انتخابات، محترمانه از ماجرایی که آخر آن از اولش هویدا بود کنار کشیدند. لذا طبیعی است امروز نمی توان این گروه (دوم) را که علی الظاهر عیار اصلاح طلبی شان حتا بیشتر از همفکران شان است بازنده خواند زیرا اینان از ابتدا حاضر نشدند به بازیی که نتیجه اش از پیش معلوم شده بود تن در دهند.
اکنون هر دو طیف اصلاح طلبان بازنده و اصلاح طلبان برنده (که بخاطر هوشیاری و صرف نکردن اعتبارشان حق داریم برنده بخوانیم شان) باید تکلیف خود را با رقبا، مردم، آینده و حتا با همدیگر روشن کنند. اگر اختلاف سلیقه ها هنوز پابرجاست دیگر دلیلی ندارد افراد با تفکرات ناهمگن در یک صف بایستند و باعث تضعیف یکدیگر شوند.
اگر اصلاح طلبانی که در انتخابات اخیر همچون سه - چهار انتخابات سال های اخیر بازنده شدند هنوز احساس می کنند درست رفتند و بنا دارند عرض و طول کوچه بن بست اصلاح طلبی از نوع حکومت گرایانه اش را باز هم بپیمایند و برای چندمین بار سر به دیوار آهنین بسایند مختارند، در این صورت بهتر است با حفظ دوستی ها هر که راه خودش را برود.
برخی سال ها در جاده ابریشم ره می پیمایند و همینطور افتادن و خیزان به ترکستان می روند اما در خیال کعبه را پیش روی خود می بینند! هزار بار هم به ایشان یادآوری کنیم که حاجی به ترکستان می روی کعبه جای دیگری و مسیر رسیدن به آن راهی دیگر است انگار نه انگار!
بنابراین بلاتشبیه بجای اینکه گاو،شتر،پلنگ را ادغام کنیم و موجودی نخراشیده بتراشیم که به هیچ دردی نمی خورد بهتر است تفکیک شان کنیم تا پلنگ پلنگی کند و شتر بار بری...!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان