
بنظر می رسد اگر دوم خرداد 76 را یک تجدیدنظر بنامیم چندان ره به خطا نپیموده ایم. برای این نامگذاری سه دلیل عمده وجود دارد که به اجمال بدین شرح است:
الف- تجدیدنظر اول مربوط به حاکمیت است. از ظواهر امر پیداست لااقل بخشی از حاکمیت به این نتیجه رسیده بود که انحصارطلبی و ادامه شیوه هایی که حاکمیت بالغ بر نوزده سال با اتخاذ آن تداوم یافت دیگر کاربردی ندارد. نارضایتی به اقشار مختلف جامعه سرایت کرده و هرگونه منفذی برای تخلیه نارضایتی از وضعیت موجود بسته لذا وقوع یک انفجار بزرگ اجتماعی و سیاسی محتمل بنظر می رسید. از طرفی فشارهای فزاینده بین المللی حاکمیت را واداشته بود برای تعدیل برخی از روش هایش حتا بطور تاکتیکی هم که شده، اقدام نماید. بر همین اساس استارت واقعه ای بنام دوم خرداد توسط حاکمیت زده شد. اتخاذ این تاکتیک و تن در دادن به یک فضای نیمه باز اما کنترل شده توسط حکومت را، می توان همان تجدیدنظر طلبی اول نام نهاد.
ب- دومین تجدیدنظر طلبی، به تغییر نگاه بخش گسترده ای از اقشار جامعه بازمی گردد. مردمی که سال ها از هرگونه اصلاح و برآورده شدن مطالبات شان ناامید شده بودند ناگهان احساس کردند شاید روزنه امیدی از ته تونل تاریک کورسو می زند. بسیاری از مردم سال ها خود را از بازی های حاکمیت ساخته، کنار کشیده بودند فی المثل در انتخابات دوره ششم ریاست جمهوری در سال 1372 از بین 34 میلیون نفر واجد شرایط رای دادن کمتر از 17 میلیون نفر در انتخابات شرکت و فقط ده میلیون نفر به رییس جمهور وقت رای دادند. تازه اینها ارقام رسمی است که توسط دولت اعلام شد و مسوولیت صحت و سقم آمار بر عهده آمار دهندگان است. همین مشارکت پایین مردم، نارضایتی موجود در جامعه و کنارگیری و ناامیدی مردم از فعالیت در چارچوب های حکومتی را بوضوح نشان می دهد. در آستانه انتخابات مجلس پنجم در زمستان 74 تحرکی تازه بین نیروهای سیاسی داخل حاکمیت بوجود آمد. آرایش سیاسی نیروها نیز تا حد زیادی دستخوش تغییر و تحول گردید. در حد فاصل زمستان 74 تا بهار 76 همان بخش تجدیدنظرطلب حاکمیت فضایی بوجود آورد که می توان از آن بعنوان بسترسازی برای واقعه دوم خرداد و همچنین بازگرداندن اکثریت خاموش به تعاملات سیاسی یاد کرد. با حضور چند ده میلیونی مردم پای صندوق های رای و پیروزی کاندیدایی که علی الظاهر منتقد وضع موجود بود بنوعی مردم ناراضی نیز تن به یک تجدیدنظر تاریخی دادند. در یک کلام بسیاری از اقشار اجتماعی که تا پیش از آن راه خود را از راه حاکمیت جدا کرده بودند و کمترین امیدی به بهبود اوضاع نداشتند قهر با حکومت را به کنار نهاده و با لبخند ، بیم و البته امید بار دیگر خواستند شانسی دوباره به حاکمان اهدا کنند.
ج- سومین تجدید نظر مرتبط به واقعه دوم خرداد، تغییر نگاه جامعه جهانی به حکومت ایران بود. چندی پیش از دوم خرداد اروپاییان حتا سفرای خود را از ایران فراخوانده و پس از آن وقتی که حاضر به مذاکره شدند از مذاکرات تحت عنوان «گفت و گوی انتقادی» یاد کردند. فضای رسانه ای جهان بالاخص مغرب زمین نسبت به حکومت ایران بشدت منفی بود و فضا بسمتی می رفت که هرگونه منازعه بین جمهوری اسلامی و جامعه جهانی نامحتمل بنظر نمی رسید. آمریکا به عنوان یگانه ابرقدرت جهان به اعتراف منابع نظامی خودش دویست موشک به سمت مراکز حساس اقتصادی و نظامی ایران نشانه رفته بود. اما با روی کار آمدن خاتمی تنش زدایی در روابط خارجی جانشین تنش زایی شد. اروپاییان مذاکرات شان با دولت اصلاحات را وسعت بخشیده و از آن تحت عنوان«گفت و گوی سازنده» یاد کردند. خاتمی در سال 79 به سازمان ملل رفت و کوشید جهانیان را قانع کند که در تجدیدنظرشان نسبت به حکومت ایران دچار خطا نشده اند. او تا حد زیادی در این ماموریت توفیق یافت. جامعه جهانی برای آنکه پاسخی درخور به نرمش حکومت ایران در عرصه روابط خارجی و همچنین دگردیسی هایی که گمان می رفت داخل ایران در حال انجام است داده باشد پیشنهاد خاتمی مبنی بر «گفت وگوی تمدن ها» را در دستور کار قرار داده و سال 2001 به عنوان سال گفت و گوی تمدن ها نامگذاری شد.
به سه تجدیدنظر فوق بطور اجمال اشاره کردم زیرا در صورت شکافتن هر یک از این مباحث نوشتار فوق دیگر در یک مقاله نخواهد گنجید.
اکنون با قبضه قدرت توسط تمامیت خواهان و به شکست کشاندن جریان اصلاحات، بنظر می رسد سه ضلع تجدیدنظرطلب مثلث فوق الذکر یعنی حکومت، جامعه جهانی و همچنین بخش بزرگی از مردم ایران، دوباره به دوران پیش از تجدیدنظرطلبی تاریخی شان رجعت کرده اند. به بیان واضح تر این مثلث در عمل در تجدیدنظر یازده سال قبل خود تجدید نظر اساسی به عمل آورده است. آن تعدیل و تجدیدنظرها، از بسیاری رخدادها جلوگیری و باعث رخ دادن بسیاری دیگر از حوادث شد. حال باید منتظر ماند و دید تجدیدنظرهای جدید چه تبعاتی بدنبال خواهد داشت.
از نگاه نگارنده بخشی از حاکمیت گمان می برد در بدترین حالت اگر همه تیرهایش هم آغوش سنگ ها شوند و تاکتیک تازه یشان که از سال 1380 در عمل کلید خورد با ناکامی مواجه شود در نهایت همه چیز به حالت قبل از دوم خرداد باز گشته و با اتخاذ یک تاکتیک تجدیدنظرطلبانه دیگر و زمینه سازی برای وقوع دوم خردادی دوباره، می توان از وقوع بسیاری از مصیبت ها جلوگیری کرد. اما بسیاری از تحلیل گران اینچنین نمی اندیشند و معتقدند با شکست اصلاحات و در پیش گرفتن راهی که اکنون حاکمیت با ولع در آن گام بر می دارد بازگشت امکان ناپذیر است . اگر این راه با بن بست مواجه شود در صورت اتخاذ سیاست تجدیدنظر دیگر هم، حاکمیت باز شانس نخواهد آورد. زیرا دو ضلع دیگر مثلث بعید است در بازیی به ایفای نقش بپردازند که به صداقت سناریونویسانش تردید دارند.
اتخاذ هر تصمیمی، و سپس بازگشت از آن و دوباره روی آوردن به آن تاکتیک برای سر و سامان دادن اوضاعی که بی جهت نابسامان شد به همین سادگی ها ممکن نخواهد بود. تاریخ گاهی در اهدای فرصت ها بشدت خست بخرج می دهد. تاریخ سخت گیر و به هیچ روی اهل شوخی و تعارف نیست. بازی سیاست هم شبیه قمار و تابع همان قوانین حاکم بر قماربازی است.
در جریان تجدید نظرهای ده- دوازه ساله اخیر حاکمیت، بارها دیوارهای اعتماد برافراشته و سپس ویران شد اکنون نیز ما در کنار یک دیوار ویران به آینده می نگریم. اینبار بعید است به سادگی بتوان بی اعتمادی موجود را به اعتمادی دوباره تبدیل، و هر سه ضلع مثلث مورد اشاره را به یک تجدیدنظرطلبی واقعی، تاریخ ساز و مثمر ثمر واداشت.
دوم خرداد توسط مردم ایران و جامعه جهانی، یک استراتژی جدی اتخاذ شده توسط حکومت ایران تلقی شد اما در عمل معلوم گردید این واقعه ، پیش نیازهایش و همچنین وقایع پس از آن تاکتیکی برای عبور حکومت از بحران هایی بود که در آن مقطع تاریخی با آن مواجه بوده است. بالافاصله پس از اینکه احساس شد از گردنه های سخت عبور کرده اند تاکتیک فوق را به دور افکنده و دل به سیاستی دگر دادند. حال اگر دگرباره با بحرانی تازه مواجه شوند بعید است حتا تصمیمات استراتژی گونه یشان، تاکتیکی موقتی فرض نشده و بقیه طرفین حاضر به ادامه قمار باخت-باخت داشته باشند.
بنابراین تصور می کنم دوم خرداد 76 دیگر تکرار نمی شود. البته این بدان معنا نیست که دیگر در این ملک اهورایی اتفاقات امیدبخش رخ نخواهد داد بلکه بر عکس، بازهم درهای تحول و اصلاح به روی مردمان این سرزمین گشوده خواهد شد درهایی که به سوی پهن دشت آزادی، توسعه و سعادت ایران بزرگ گشوده می شوند نه درهایی رو به کوچه ای که انتهایش بن بستی ناگزیر است.
بد نیست به کسانی که خود را استاد تاکتیک های این چنین می دانند و تصور می کنند همواره شانس به روی شان لبخند خواهد زد و هرگاه اراده کنند می توانند با اتخاذ تاکتیک های رنگارنگ به شاهد مقصود برسند یادآوری شود جلب نظر مردم و به دست آوردن دل هایشان شانسی نیست که چندبار دست دهد. اینگونه فرصت ها وقتی از دست می روند دیگر تکرار نخواهند شد. بعید است اگر حاکمیت یکبار دیگر به هر دلیلی بخواهد (که علی الظاهر نمی خواهد) بستری برای تولد یک دوم خرداد تازه فراهم کند موفق شود حتا اگر اینبار نگاهش به چنین پروژه ای نه تاکتیکی بلکه استراتژیک باشد.شاید این پاسخ بسیاری از مردم ایران به چراغ سبز حاکمان جهت تولد دوم خردادی دوباره باشد:«مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند...»
بنابراین تصور می کنم دوم خرداد 76 دیگر تکرار نمی شود. البته این بدان معنا نیست که دیگر در این ملک اهورایی اتفاقات امیدبخش رخ نخواهد داد بلکه بر عکس، بازهم درهای تحول و اصلاح به روی مردمان این سرزمین گشوده خواهد شد درهایی که به سوی پهن دشت آزادی، توسعه و سعادت ایران بزرگ گشوده می شوند نه درهایی رو به کوچه ای که انتهایش بن بستی ناگزیر است.
بد نیست به کسانی که خود را استاد تاکتیک های این چنین می دانند و تصور می کنند همواره شانس به روی شان لبخند خواهد زد و هرگاه اراده کنند می توانند با اتخاذ تاکتیک های رنگارنگ به شاهد مقصود برسند یادآوری شود جلب نظر مردم و به دست آوردن دل هایشان شانسی نیست که چندبار دست دهد. اینگونه فرصت ها وقتی از دست می روند دیگر تکرار نخواهند شد. بعید است اگر حاکمیت یکبار دیگر به هر دلیلی بخواهد (که علی الظاهر نمی خواهد) بستری برای تولد یک دوم خرداد تازه فراهم کند موفق شود حتا اگر اینبار نگاهش به چنین پروژه ای نه تاکتیکی بلکه استراتژیک باشد.شاید این پاسخ بسیاری از مردم ایران به چراغ سبز حاکمان جهت تولد دوم خردادی دوباره باشد:«مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان