آن روزها را از ياد نمي برم روزگاري كه دو كانال تلويزيوني بود، برنامه هاي شان هم از ساعت 5 عصر آغاز مي شد تا حول و حوش 11 شب به پايان مي رسيد. درباره كم وكيف برنامه هاي تلويزيوني آن سال ها (كودكي و نوجواني مان) سخني نمي گويم. لااقل متولدين دهه هاي پنجاه و سن و سال دارترها مي دانند چه مي گويم. منتظر سه شنبه ها مي مانديم براي «سيماي اقتصاد ما» تا قطعه نمايشي ده دقيقه اي اش را ببينيم. جمعه ها كه در آن سال هاي آتش و خون دهه ي شصت، به راستي از ابر سياه، خون جاي بارون مي باريد تنها خاطره اي كه دارم «گزارش سياسي هفته» و فيلم هاي كسالت بار ژاپني است، اين بود همه تفريح ملتي غرق در اندوه.
بسيار طبيعي است انسان غير از سه وعده غذاي روزانه به تفريح،آگاهي و تمدد اعصاب هم نياز دارد. آنان كه اهل دنبال كردن اخبار روز بودند يا بايد به اخبار «مختصر مفيد صداو سيما» قناعت مي كردند و يا به خواندن كيهان و اطلاعات دو جريده ي كپي برابر اصل راضي مي شدند. كساني هم پا روي وجدان گذاشته گوش جان به نواي دشمنان مي سپردند راديوهاي بيگانه را عرض مي كنم اما بر روي فركانس اين صداها آنقدر پارازيت گوشخراش فرستاده مي شد كه جان شان به لب مي رسيد.
در چنين فضايي وسيله اي بنام ويديو، كيميايي نجات بخش بود. باور نمي كنيد چه كساني براي چه جرم پيش پا افتاده اي عجب هزينه هايي پرداختند. همه اعضاي خاندان اعم از خاله ، دايي ، عمه و حتا دو پشت آنسوتر در منزل فاميلي كه اين دستگاه نجات بخش را داشت جمع مي شدند تا «شعله» هندي كه لااقل ده سال قبل خاموش شده بود را تماشا كنند. يا صدا و سيماي خوانندگان وطني جلاي وطن كرده را با اشتياق بشنوند و ببينند. در اواخر دهه شصت اين اشتياق چنان بود كه بسياري خطر داشتن اين وسيله «مورد دار» را بجان مي خريدند. مردم ايران هم عجيب مردماني هستند. فقط شش-هفت سال قبل از آن، هنرمندان از جمله خوانندگان را خانه نشين كردند همان مردمي كه هنرمندان را لو داده ماموران به خانه هاي شان ريخته حتا اموال شان را مصادره مي كردند آنقدر عرصه را بر اين جماعت، كه بزرگ ترين گناه شان بيگناهي بود تنگ شد كه بناچار گذاشتند و از داروندار گذشتند و رفتند به دنبال سرنوشت نامعلوم، حتا حسرت مردن در خاك وطن بر دل بسياري شان ماند.
اما فقط چند سال بعد همان مردم نوارهاي ويديويي همين هنرمندان كه حكم كالاي قاچاق را داشت اجاره مي كردند، خطر بجان خريده، تا لحظاتي كنار خانواده به تماشاي هنرنمايي كساني بنشينند كه خود دربه درشان كرده بودند.
حكومت از هيچ تلاشي فروگذار نكرد تا ريشه ي ويديو را در اين سرزمين بخشكاند اما نشد كه نشد. به يك دليل ساده، چون مردم نخواستند چنين شود. آنروز هم كه فردين ها خانه نشين شدند و ويگن ها حتا فرصت بستن چمدان ها را نيافتند و رفتند باز مردم بودند كه مي خواستند چنين شود و شد. بمرور دولت هم خسته شد ديگر خيلي، «مبارزه با اين منكر» را جدي نمي گرفت. در نهايت تسليم شد و ويديو را آزاد كردند.
ويديو خيلي زود طبع تنوع طلب مردم را ارضا كرد سپس تاريخ مصرف اش گذشت زيرا عطش مردم بيشتر شده بود و ويديو ديگر جوابگو نبود. خدا پدر تكنولوژي را بيامرزد كه نعمتي براي مردم، و نقمتي براي حاكميت يعني ماهواره را به بازار سياه فرستاد. اين يكي آنقدر زود فراگير شد كه دولتي ها مدت ها دنبال شير فلكه مي گشتند تا جلوي جريان آب را بگيرند غافل اينكه آب خروشان نه از شير كه از رودخانه اي غران چون سيل جاريست.
حكومت تا آمد بجنبد كه ماهواره را از سبد كالاي خانواده هاي ايراني حذف كند «دوم خرداد»از راه رسيد. روزنامه ها در آن كورسوي آزادي طعم خوش آزادي بيان را ، هر چند بطور نصفه نيمه به مردم چشاندند. اين «پايگاه هاي دشمن» به همين جرم، كه كم معصيتي نبود فله اي تعطيل شدند. اما ديگر گوش ها و چشم ها باز شده بود. مردم خيلي خمار دريافت اطلاعات آزاد نماندند زيرا هم شبكه هاي ماهواره اي تا حدي سيراب شان مي كرد هم پديده اي نوظهور بنام اينترنت پا به عرصه وجود گذاشت.
ديگر جدي جدي عنان كار از دست مسوولان خارج شد. عكس العمل مسوولان در برخورد با همه ي پديده هاي نوظهور مشابه و يكسان بود . مسوولان به همان سبكي كه با ويديو مبارزه كردند خواستند ريشه ماهواره را هم بخشكانند. انگار از ياد بردند آن مبارزه در نهايت با تسليم شان خاتمه يافته بود. با اينترنت هم همينگونه برخورد شد. مگر نه اينكه در اين ملك همواره ساده ترين راه حل ها، بهترين پنداشته مي شود و امور بر مدار آزمون و خطا مي چرخد. مخابرات سايت هاي موردار اعم از سياسي و غير سياسي را فيلتر كرد و مهندسين و كاربلد هاي غير مهندس فيلتر شكن ساختند و رشته ي سانسورچي ها را پنبه و ريشه سانسور را خشكاندند.
ميكس ويديو،ماهواره،اينترنت و مطبوعات نيمه آزاد داخلي فضاي جامعه را دگرگون كرد. فضايي كه باعث شد بازگشت به دهه ي شصت ناممكن شود.
البته اين بدان معنا نيست كه حاكميت بيكار نشست. نه اصلا اينگونه نيست ديش ها را از سقف ها به زير افكندند، مطبوعات فله اي تعطيل شدند. اما هوش سرشار ايراني براي هر قفل بسته اي كليدي مي سازد اصلا نبوغ ايرانيان در گاه محدوديت ها بروز مي يابد.
صدها روزنامه نگار بيكار شده به پديده اي نوين بنام وبلاگ نويسي روي آوردند رسانه اي كه روزنامه نگار، فارغ از نظارت مديرمسوول و سردبير در نقش سانسورچي هاي دروني و خيل سانسورچي هاي بيروني ، وبلاگ نويسي را به عرصه اي فراخ جهت ارتباط با مخاطب تبديل كرد. سايت ها هم جاي خبرگزاري هاي كنترل شده را گرفتند. ديگر آنقدر آب از جوب گذشت كه بازگرداندنش ناممكن بنظر مي رسد.
وبلاگ نويسي فقط عرصه اطلاع رساني و روزنامه نگاري را متحول نكرد. بلكه وسيله اي شد در خدمت هر كس كه هنري داشت. وبلاگ رسانه اي است گويا براي عرضه هر كس كه متاعي دارد. قصه نويس در آن قصه اش را مي نويسد، نقاش و شاعر بي هيچ حايلي با مخاطبان ارتباط برقرار مي كنند و الخ.
اكنون آنان كه نان و دوام شان به ندانستن هاي مردمان بسته است چكار مي بايست مي كردند؟ يعني بايد دست روي دست گذاشته نظاره گر اين انقلاب بزرگ، و مغلوب تكنولوژي شوند؟ نه! در گذشته هم مشت كوبيدن بر درب بسته را تجربه كردند. حالا هم ظاهرا مي خواهند باز، شانس خود را امتحان كنند اينبار بجاي شلاق و جريمه چاره اينست اعدام وبلاگ نويسان!
خبر بسيار تكان دهنده است گرچه مي گويند شامل كساني مي شود كه صور قبيحه مي گذارند، پا از مرز ارتداد فراتر گذاشته اند و ... اما نمي توانيم خوشبيانه به اين طرح يك فوريتي مجلس هشتم بنگريم زيرا آنان كه علي الظاهر مقصود قانون گذارانند بسياري شان ناپيدا هستند مگر كسي با اسم و رسم حقيقي خود صور قبحه در وبلاگ اش مي گذارد؟!
لذا حق داريم نگران باشيم كه نكند اقدام عليه امنيت ملي ، تشويش اذهان عمومي، نشراكاذيب و در يك كلام پايگاه دشمن شدن به اين طرح تك فوريتي اضافه و يا توسط مجريان از آن استنباط شود. هر چند بيش از ما «روزنامه نگاران اينترنتي»، آنان كه پيش از اين هم شانس شان را در مبارزه با ويديو،ماهواره و... آزموده اند بايستي نگران باشند. چون باز انگار مي خواهند فارغ از نتيجه به تكليف عمل كنند.
نياز نيست اهل سحر و جادو باشيد تا عاقبت اين مبارزه تازه را پيشگويي كنيد. تجربيات سابق هنوز از اذهان زدوده نشده است. اين مبارزه هم به جايي نخواهد رسيد اما بي شك زيانبار خواهد بود. ترديد نكنيد صورت هاي بسياري باز سيلي خواهد خورد، بجاي قلم كيبوردهاي بسياري شكسته خواهد شد و... اينها هم كم هزينه اي نيست.
البته ترديد نداشته باشيد از اين گردنه هم خواهيم گذشت باور كنيد. ما بر عكس آنان كه مقابل مان صف كشيده اند تكليف نه، بلكه رسالت مان جهت احقاق حقوق جامعه را به انجام مي رسانيم چون اتفاقا در پي نتيجه ايم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان