اينطور كه پيداست اصلاح طلبان (حكومتي) عزم شان را جزم كرده اند باز به درب بسته ي انتخابات بكوبند. از فحواي كلام چهره هاي برجسته اين جناح بالاخص مشاركتي ها و كارگزاراني ها، اينگونه استنباط مي شود كه چه «سيدخندان» بيايد و چه خرمندانه پا بدين ميدان پر از مين و مانع نگذارد، اصلاح طلبان حكومتي (يا به تعبيري داخل نظام) در حال گرم كردن خود جهت حضور در اين ميدان نه چندان رقابتي هستند. شايد اگر به صفحه شطرنج سياسي كشور، از منظر ديگري بنگريم انتقاد به اصلاح طلبان (حكومتي)، آنهم بخاطر حضور از پيش شكست خورده ي شان در انتخابات رياست جمهوري دوره ي دهم ناموجه بنظر برسد. ابتدا استدلال منتقدان را بطور خلاصه مرور مي كنم سپس، به دلايل ناموجه بودن انتقاد به اصلاح طلبان (حكومتي) اشاره خواهم كرد. خلاصه ي حرف منتقدان، كه تعداد قابل توجهي از آنان، خود زماني سوار قطار اصلاح طلبي بوده و اكنون هم، به «اصلاح طلبان تحول خواه» شهره اند اينست، با توجه به شرايط موجود كشور، ورود اصلاح طلبان و منتقدان به عرصه ي انتخابات، آنان را به هيزم تنور رقيب تبديل خواهد كرد، در صورت عدم كانديداتوري سيد محمد خاتمي، شكست شان هم بسيار محتمل است. گذشته از اين با حضورشان، به انتخاباتي مشروعيت مي بخشند كه از پيش در آن بازنده اند زيرا تجارب قبلي، نشان داده است شرايط برگزاري انتخاباتي سالم فراهم نيست. علاوه بر اين، استدلال قديمي تري هم هست كه اصلاح طلبان سنت گرا تاكنون، پاسخ قانع كننده اي به آن نداده اند. مبني بر اينكه بر فرض آمديد، صلاحيت كانديداي تان بي چون و چرا، حُكم و حَكم تاييد شد و بر فرض محال (كه محال نيست) در نهايت برنده هم شديد، خب تازه به نقطه ي عزيمت دوازده سال قبل تان باز گشته ايد، از آن پس چه برنامه و راهكاري براي عدم بازتوليد وقايع ناگوارگذشته داريد؟ همانطور كه اشاره شد اين پرسشي است كه در سال هاي اخير همواره مطرح، اما بي پاسخ مانده است. البته براي چنين پرسشي، مي توان پاسخ يافت اگر اينبار هم، مهره ي به ميدان فرستاده شده ي اصلاح طلبان (حكومتي) هماني باشد كه دوازده سال قبل براي كسب هشت ميليون راي به ميدان آمده بود و با اعلام نتايج شوكه شد زيرا بجاي هشت ميليون، بيست ميليون راي بر سرش ريخت بطوريكه داشت زير بار آرا نفس اش بند مي آمد! از گل چيدن فارغ شده براي كانديداتوري بله گفته، باز نامزد شود. خب دوباره نقطه سر خط، همه وقايع با كمي پس و پيش تكرار مي شوند. اعوجاجات دستگاه، در پس ورود و خروج دوباره ي اصلاح طلبان، دستكم براي چهار سال ديگر پنهان، و باز علاج قطعي و ريشه اي مشكلات به آينده اي نامعلوم موكول خواهد شد. تماميت خواهان هم در سوم تيرماه 1384 نشان دادند از اين توانمندي برخوردارند حتا شيوخ اصلاح طلب را، در عرض يك خواب سحرگاهي مات و مبهوت كنند . اصلاح طلبان در مقطعي قوه مجريه، شوراهاي اغلب شهرهاي بزرگ و متوسط و همچنين مجلس (ششم) را، بطور همزمان در اختيار داشتند خب عاقبت كار به كجا انجاميد چند درصد از وعده ها محقق شد؟ آنچه به نوميدي ها دامن زده، باعث شده از نوشتن يادگاري بر ديوار اينان منصرف شويم اينست كه برخي از شيوخ سنت گراي اصلاح طلب، وقتي هم از خواب سحرگاهان برخواستند در آسيب شناسي آنچه بر اصلاحات گذشت تحليل هاي منحصر بفردي ارايه دادند. باصطلاح انتقاد از خود؟! و تحليل درباره ي گذشته ي شان، حاكي از اين واقعيت است كه اگر دوباره به قدرت بازگردند آش همان و كاسه همان خواهد بود. سنت گرايان اصلاح طلب معتقدند «تندروها» باعث شكست اصلاحات شدند! اگر پاي صحبت خاتمي، كروبي، محتشمي و حتا مشاركتي هايي مانند ميردامادي بنشينيد هيچكدام كندروي ها، دست دست كردن ها، عدم بهره برداري از فرصت ها و از همه مهمتر سومديريت و خبط و خطاهاي خود را، از جمله عوامل ناكامي اصلاحات بشمار نمي آورند. بلكه مدعي اند شكست اصلاحات حاصل تندروي تندروها بوده است. بنابراين با سه فرض (آمدن،تاييد شدن و پيروزي) كه بدان اشاره شد اگر سنت گرايان اصلاح طلب باز به قدرت بازگردند نبايد از ايشان انتظارمعجزه داشت. با نگرشي كه بر اذهان سران جريان اصلاح طلبي (داخل نظام) حاكم است در بهترين حالت، رويدادهاي آن هشت سال (دوم خرداد72الي سوم تير84) بازتوليد شده، دوباره بايد در«كژراهه» هاي منتهي به تركستان سرگردان و حيرآن، در حسرت رسيدن به كعبه آمال و آرزوها بسوزيم. اين ماحصل «دو كلمه حرف حساب» منتقدان جريان اصلاح طلبي (از نوع حكومتي) است. عليرغم اينكه مو لاي درز آنچه گفته شد نمي رود باز معتقدم انتقاد به سنت گرايان اصلاح طلب بنا به دلايلي ناموجه است. ما بايد اين اشخاص و جرياني كه از اين عناصر تشكيل شده است را آنگونه كه هستند ببينيم سپس رفتارشان را تحليل، و اگر بين اعتقادات و عملكردشان تعارضي وجود داشت نقدشان كنيم. خاتمي، كروبي، كرباسچي و احزاب حواشي شان معتقدند «اصلاح طلب» هستند بسياري از اين اشخاص حتا ابايي ندارند كه سنت گرا خوانده شوند. خب از اصلاح طلبي كه بارها اعلام كرده قانون اساسي جمهوري اسلامي از بهترين قوانين جهان است و خود از متن و بطن همين نظام برخواسته، اگر هم اصلاح طلب شد براي اين بود كه ايرادات اجرايي نظام و نه اصل سيستم (كه از نظر ايشان در جهان بهترين است) را برطرف سازند چه انتظاري مي توان داشت؟ اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم خاتمي، كروبي و امثالهم كي و كجا از سكولاريزم دم زدند؟ اينها كي گذشته و عملكرد نظام را نقد كردند؟ مگر غير از اينست كه همواره انقلاب«اسلامي» 57 را «بزرگترين انقلاب قرن»، و جمهوري اسلامي را «مترقي» و «مردمي»ترين نظام حكومتي جهان معرفي كردند. تفاوت اين اشخاص كه بايد آنان را سنت گرايان اصلاح طلب خواند با رقباي تماميت خواه شان در يك اصل اساسي خلاصه مي شود. آنان (محافظه كاران تماميت خواه) معتقدند همه ي روش هاي اعمال شده ي حكومتي درست بوده و نتيجه اش يعني وضعيت موجود، مطلوب است. از نگاه محافظه كاران تماميت خواه آنچه درباره ي ناكارآمدي سيستم و نارضايتي هاي مردم گفته مي شود چيزي جز تبليغات دشمنان خارجي و معاندان داخلي نيست بلكه پايه هاي نظام بسيار مستحكم، و اگر جهاني عليه شان متحد شوند كوچكترين چشم زخمي به حكومت وارد نخواهد شد لذا بايد با حفظ وضعيت موجود، محافظه كاري پيشه كرد. آنها با هرگونه بازنگري و حتا آسيب شناسي پيرامون گذشته بشدت مخالفند و تغيير در روش ها را، مصداق بارز استحاله و خارج شدن از «مسير اصيل انقلاب» بشمار مي آورند. اما در سوي ديگر ميدان، سنت گرايان اصلاح طلب معتقدند نبايد از نقد روش ها غافل شد، نارضايتي در جامعه واقعيتي غيرقابل انكار است نظام با اعمال بعضي از روش هاي اشتباه، از اصل خود دور شده است، «حضرت امام» جمهوريت و اسلاميت را توامان مي خواست و تقيه اي هم در كار نبود لذا بايد روش ها را تغيير داده و يا اصلاح كرد. بقول هاشمي رفسنجاني اگر قانون اساسي فعلي «بي كم و كاست» اجرا شود اين نظام، به دمكرات ترين نظام دنيا تبديل مي شود.

با اشاره به اين حقايق چگونه مي توان از سنت گرايان اصلاح طلب توقع داشت عليه سيستمي قيام كنند كه آنرا بهترين حكومت جهان مي دانند؟ اگر بپذيريم جرياني در كشورهست كه به اصل و اساس، اعتقادي راسخ دارد و فقط به دنبال اصلاح وضع موجود است بنابراين چه توقعي از ايشان مي توان داشت جز شركت در انتخابات؟ افرادي با اين اعتقاد، اساسا غير از بازي كردن در چارچوب هاي موجود كار ديگري مي توانند انجام دهند و يا مي توان از ايشان انتظار داشت آن كنند كه منتقدان كليت ساختار مي پسندند؟ مخالفان ساختار، سكولارها و يا همين اصلاح طلبان تحول خواه، چرا آنچه كه خود مي بايست انجام دهند را از ديگران توقع دارند. اگر به سنت گرايان اصلاح طلب در جايگاه خود، و به همان شكلي كه هستند نگاه كنيم انتقاد چنداني به ايشان وارد نيست. اتفاقا بايد به اصلاح طلبان تحول خواه، ملي-مذهبي ها، ملي ها، جمهوريخواهان سكولار و همه ي كساني كه در پي اصلاح توامان روش ها و ساختار هستند گوشزد كرد بجاي اينكه وقت شان را براي اينكه سنت گرايان اصلاح طلب را با خود هم انديشه سازند بعد به تماشا بايستند تا ايشان آن «كار بزرگ» دلخواه را انجام دهند، خب بيل كه به كمر شان نخورده است، خود آستين همت بالا زده، وارد صحنه شوند. حتا اگر «شرايط موجود» مهيا نبود بجاي نااميدي غمگنانه، و گوشه نشيني پيشه كردن، براي «شرايط مطلوب» دست به تلاش بزنند. با طرح كانديداتوري عبداله نوري توسط اصلاح طلبان تحول خواه گمان مي رود يخ اين طيف در حال آب شدن است. بالاخره اصلاح طلبان تحول خواه به اين نتيجه رسيدند بجاي مغلوب شرايط موجود شدن، بر وضع موجود غالب شوند. اين امر مستلزم داشتن برنامه اي منسجم و مدون، همه جانبه نگري و مهمتر از همه اعتماد به نفس است. اتفاقا روش هايي هست كه با توسل بدان مي توان، وضعيت موجود را به شرايط مطلوب تبديل، و در عين حال از مرزهاي اصلاح طلبي به فراسوي انقلابي گري پا ننهاد. طرح كانديداتوري عبداله نوري، و يا در صورت عدم پذيرش وي، فردي با همين ويژگي ها و مختصات مي تواند اولين گام محسوب شود. اگر عبداله نوري كانديداتوري را پذيرفت. با فرض تاييد شدن صلاحيت اش طي اين يك سال، آنقدر فرصت هست كه بتوان جامعه بستوه آمده از وضع موجود را براي حضور در انتخابات آتي قانع كرد. بخشي از روشنفكران و دگرانديشان هم، اگر بدانند اصلاح طلبان تحول خواه با اصلاح طلبان سنت گرا چه تفاوت هايي دارند و در صورت به قدرت رسيدن، چه تغييراتي بوجود خواهد آمد بي شك همراه مي شوند. اگر اصلاح طلبان تحول خواه بتوانند روشنفكران را به توده ها گره زده، با نيشتري، طبقه متوسط را بيدار كنند و به اين طبقه ي تاثير گذار بقبولانند بجاي سوته دلانه در خلوت گريستن و در كوي و برزن از آنچه بر ملك و ملت مي گذرد شكوه كردن، بايد چاره اي عملي انديشيد و به كار بست، پيروزي در انتخابات رياست جمهوري دوره ي نهم چندان دور از ذهن نخواهد بود. احتمال ديگرنزديك تر به واقعيت، عدم تاييد صلاحيت عبداله نوري يا كانديداي مشابه وي است. در صورت تحقق اين احتمال محتمل، اصلاح طلبان تحول خواه، عقبه و متحدين شان بايد چگونه عمل كنند؟ آيا صدور چند بيانيه، برگزاري جلسات اعتراضي و واكنش هاي روتين نظاير اينها، روش مناسبي براي گشودن گره ي فروبسته ي فوق خواهد بود؟ بسيار بعيد است واكنش هايي در اين سطح و شكل، صلاحيت كانديداي رد شده را باز گرداند. زيرا محافظه كاران همواره براي مواجهه با چنين عكس العمل هايي آماده اند. بر اين اساس عكس العمل اصلاح طلبان تحول خواه بايد بگونه اي باشد كه تماميت خواهان تدبيري در مقابلش نداشته و عملا در صفحه ي شطرنج مات شوند. فرض كنيد پس از اعلام رد صلاحيت كانديداي شان براي مثال عبداله نوري، اصلاح طلبان تحول خواه به خانه نرفته و كركره ي ستادهاي انتخاباتي را پايين نكشند اگر هم دولت مانع ادامه فعاليت انتخاباتي شان شد از ستادهاي انتخاباتي به سطح جامعه آمده، بدون توجه به رد صلاحيت كانديداي شان به تبليغات ادامه دهند مگر چه خواهد شد؟ اتفاقا عكس العمل هاي تند تماميت خواهان، راه را براي اصلاح طلبان هموارتر مي كند. زيرا آنها در شرايط موجود فاقد ابزارهاي كافي و موثر براي انجام آن كار مهم يعني آگاهي بخشيدن به توده ها، اقناع روشنفكران و گره زدن اينها بهم هستند. اما تماميت خواهان با بد مستي كردن و سركوب اصلاح طلبان عملا توجه جامعه را به اين جريان جلب خواهند كرد. اگر روز موعود پروژه ي انتخاباتي اصلاح طلبان به ثمر نشسته، كانديداي ردصلاحيت شده، بيش از بيست ميليون راي آورد حاكميت چكار خواهد كرد البته سوال صحيح تر، اينست كه چكار مي تواند بكند؟ مگر درقانون اساسي جمهوري اسلامي «حاكميت مردم بر سرنوشت خويش» تصريح نشده است؟ بنابراين اگر صلاحيت كانديدايي توسط شوراي نگهبان رد شود اما ده ها ميليون نفر (اكثريت جامعه) با راي خود، به آن كانديدا و جريان سياسي حامي وي، آري و به وضع موجود نه بگويند آيا خرد حاكمان اقتضا نمي كند از راي ملت تمكين كنند آيا در صورت عدم تمكين از آراي اكثريت مردم، بحران مشروعيت بيش از پيش دامن گيرشان نمي شود؟ آيا مي توانند بيست ميليون راي را باطله اعلام و يا اين حجم از آرا را پنهان سازند؟ دولتي كه از دل چنين فرايندي بيرون آيد در خود آنقدر انرژي ذخيره شده خواهد داشت تا بتواند پروسه ي اصلاحات حقيقي را كليد زده و فرصتي براي گذر از دوران گذار، جهت حصول به توسعه ي همه جانبه و پايدار فراهم كند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سپاس از ابراز دیدگاه تان