





چند ماه قبل محمود احمدی نژاد برای دومین بار به گیلان آمد. بار اول که به استان سبز فقرزده ی مان آمده بود، سردبیر یکی از هفته نامه های گیلان بودم. از استانداری گیلان تماس گرفتند تا نماینده ای جهت پوشش خبری سفر وی، معرفی کنم. واقعیت آنست که نشریه را عملن به تنهایی اداره می کردم البته نویسنده گان بسیاری با لطف فراوان، بی مزد و منت با نشریه همکاری می کردند، اما خبرنگاری نبود تا معرفی کنم. بناچار و علیرغم میل باطنی، و البته جهت ایفای وظیفه ی اطلاع رسانی، مدارک مورد نظر از جمله معرفی نامه، عکس، فتوکپی شناسنامه و... که روابط عمومی استانداری خواسته بود را تحویل دادم. این در مقطعی بود که «سردار سرتیپ علی عبداللهی» استاندار گیلان، و نشریه مورد نظر به سردبیری من، تنها نشریه ی منتقد دولت در تمامیت و کلیت اش بود. چند روز بعد برای نماینده گان نشریات، کارت ویژه ی خبرنگاری جهت همراهی «رییس جمهوری اسلامی» صادر شد، اما با من تماسی برای تحویل کارت نگرفتند. خیلی زود دوزاری ام افتاد نام ام در لیست سیاه دولتی های استان قرار دارد، خدا می داند چقدر خوشحال شدم، احساس کردم آنگونه که شایسته است به رسالت ام عمل کردم. اگر کارت صادر می شد و نمی رفتم، نوعی شانه خالی کردن از انجام وظیفه، و یا حتا واهمه از رودررو شدن با استاندار ضعیف وقت، که شیوه ی نادرست مدیریتی اش را تقریبن در اغلب شماره ها به باد انتقاد می گرفتم تلقی می شد. اما خودشان مرا از انجام کاری که ذره ای بدان، رغبت نداشتم معاف کردند. تا اینجا را داشته باشید، «علی انجم روز سردبیر هفته نامه گیلان بهتر» از سوی استانداری گیلان فاقد صلاحیت، جهت پوشش خبری سفر احمدی نژاد به گیلان شناخته شد.
اما دوباره او به گیلان آمد اینبار به جای سردار عبداللهی، حاج آقا قهرمانی چابک استاندار بود. بر عکس دفعه ی قبل، از آنجایی که این استاندار بسیار دوست دارد روی آنتن رسانه ها حتا از جنس مخالف باشد، برای همه، کارت ویژه صادر کردند از جمله برای دوست ام آرش بهمنی سردبیر فعلی گیلان بهتر، او کار خود را به نحو احسن انجام داد. بخش بسیار جالب کار او از نظر من، عکس های تاریخی ست که از خبرنگاران و اصحاب رسانه های بومی با احمدی نژاد گرفت و لطف کرد و در اختیارم گذاشت.
عکس ها را که مرور می کردم با تعجب دیدم خانم ها صدیقه صومی (کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات دوره ی سوم شورای شهر با تعرفه ی حزب مشارکت) و ژیلا طبسی (خبرنگار ویژه نامه استانی روزنامه اعتماد) نیز جز مشتاقان عکس یادگاری گرفتن با جناب «دکتر» هستند، سردبیری را دیدم که مشتاقانه زیر پای احمدی نژاد نشسته، در حال ذوق مرگ شدن بود از اینکه چه سعادتی نصیب اش شده و دارد با رییس جمهور محبوبش عکس می گیرد! ما بالاخره نفهمیدیم مشارالیه چپ بود و هست؟! دوم خردادی بود و هست؟ اصولگرا است؟ اما هر چه باشد همواره «رایحه خوش» خالی بندی از وی به مشام رسیده و می رسند، این چه گوارا خود می داند چه می گویم، حرف مفت هم بزند هر دو شخصیت جعلی و اصلی وی را با مدارک معتبر برملا می کنم. اما نه خبرنگاران احمدی نژادی اهمیتی دارند، نه اینکه چه کسانی می توانند همراهش شوند، نه حتا مشتاقان و دوستدارنش، و آنان که هلاک عکس یادگاری گرفتن با وی هستند.
آنچه باعث نگارش این مقاله و گذاشتن این تصاویر شده، اینست که چگونه مشتاق عکس یادگاری گرفتن با «خط قرمز» اصلاح طلبان راستین، سر از لیست انتخاباتی اصلاح طلبان درمی آورد؟ چگونه آن خانم دیگر، همین شنبه گذشته، جهت ملاقات با «سید خندان» به تهران رفته و بعنوان یکی از سخنوران مجلس هم انتخاب می شود؟ احتمالن هر دو با سیدخندان هم عکس یادگاری گرفتند عین عکس هایی که با معجزه هزاره سوم به یادگار انداختند؟! اصلن اینها کی هستند؟ چه می خواهند؟ البته من خوب می شناسم شان، حتا بیشتر از چه گوارای خالی بند.
لذا روی سخن با ابراصلاح طلبان گیلان است، که اساسن می دانند کجای کار هستند؟ چگونه «امتحان پس داده ها» و اصلاح طلبان راستین و تحول خواه امکان سخن گفتن در محضر سید«امتحان پس داده» نیستند، حتا اگر آمدن شان به آن سفر را منوط به دقایقی سخن گفتن کنند زیرا محترمانه پاسخ می شنوند که از قبل «برنامه ریزی شده چه کسانی سخن بگویند»، یکی آن وزیر و استاندار باصطلاح اصلاح طلب سابق و اسبق که در این چند سال(معلوم نیست از ترس چه) جرات یک کلمه حرف حساب زدن در نقد دولت را نداشته و از همه بدتر آن خانم مشتاق عکس یادگاری گرفتن با احمدی نژاد، اینها جز سخنرانان برنامه ریزی شده ی برنامه ریزان بودند.
چه کسانی اینگونه برنامه ریزی کردند؟ همانانی که برنامه ریزی کرده بودند آن خانم دیگر مشتقاق زیر پای احمدی نژاد نشستن، و عکس یادگاری گرفتن، در فهرست انتخاباتی ائتلاف اصلاح طلبان برای شورای شهر رشت جا خوش کند؟ هر که بود یا بودند خیلی بد برنامه ریزی کردند، اینها با همین برنامه ریزی کردن های شان، با همین شناخت پراعوجاج از عناصر مشکوک و وارد خانه کردن نامحرمان کار مملکت را به این روز رساندند. اصلن چه کسی به اینها اجازه ی برنامه ریزی کردن داده است؟
دقیقن از همین روست که می گوییم خاتمی نیاید، چون همین برنامه ریزان، فردا باز مصدر امور خواهند شد و باز بمراتب بدتر از قبل تراژدی آفریده فرصت سوزی می کنند. بیش از این نمی گویم فقط به یک دلیل، که مبادا پرگویی، حتا لبخندی بر لب استبدایون تمامیت خواه بنشاند. هر چند لو دادن نفوذی های شان، هر خنده ای را بر لبان شان خواهد خشکاند. در اینجا روی سخنم با آن سازمانی که اخیرن برنامه ی شب یلدا گذاشته و از چنین عناصری دعوت کرده نیز هست، آنان هم، اگر آموختنی ها را نیاموزند، سی سال دیگر با همه ی ادعای تحول خواهی، می شوند عین همین اصلاح طلبان مثلن پیشرو، اصلاح طلبان پیشرویی که عنصری نفوذی را بر صدر می نشانند به عضویت سه تشکل و یک بنیادشان در می آورند، کسی را که در این دولت، آب و نان ترین پست را داشته و دارد، اما نه مدیری مدبر است نه سالم کار کرده (پرونده مشعشع او را منشی سابق اش که همسر یکی از فعالان سیاسی از خود همین باند است رو کرد) الان هم شنیدم دوباره سر و کله اش در مجامع سیاسی اصلاح طلبان پیدا شده است. تردید ندارم، یا شنیده می خواهند عزلش کنند یا دو دو تا چهارتا کرده، فهمیده آخر عمر این دولت است لذا دوباره آفتابی شده، آنقدر هم پر رو است که هر گاه سر و کله اش پیدا می شود زبانی دراز دارد! نکات ریزتر را بخاطر لبخند بر لب دشمن نیامدن علنی نمی گشایم، اما بطور خصوصی برای رسوا سازی این جماعت، بخصوص، اگر دُور بر دارند و یا بیش از کوپن شان حرفی بزنند یکدم در گفتن آنچه باید گفت تردید به دل راه نخواهم داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان