با سايه ها نمي جنگم







نشریه محلی «سردار جنگل» تریبون افراطی ترین طیف اصولگرایان استان گیلان در آخرین شماره اش، مطلبی تحت عنوان «حمایت بی تدبیرانه سردبیر هفته نامه گیلان بهتر* از رژیم منحوس شاهنشاهی!» منتشر کرده است، این چندمین بار در ماه های اخیر است که نشریه ی منتسب به یک روحانی پُر مشغله ی محافظه کار، هر بار به بهانه ای مرا مورد لطف بیکرانش قرار می دهد!
اینبار نگارش مقاله ای تحت عنوان «محمد رضا شاه»، و درج آن در وبلاگ «شیرخفته» که در تاریخ پنجم مرداد 1386 نوشتم ، بهانه ای برای هوچیگری اخیر و البته جاهلانه ی نشریه فوق الذکر شده است.
اصولا وقتی نشریه ای مطلبی بر علیه یا نقد کسی می نویسد به طور معمول می باید در همان نشریه پاسخ اش داده شود. من دفعات قبل پاسخ خزعبلات شان را ندادم. اینبار نیز رسم معمول در جراید را نادیده گرفته و جوابیه ای برای شان نمی فرستم. اما در همین وبلاگ «شخصی» که تعداد بازدیدکنندگانش از تیراژ آن نشریه بیشتر است نکاتی را متذکر می شوم.
البته برای عدم ارسال جوابیه چه در گذشته و چه اینبار برای خود، دلایلی دارم و آنهم اینست که بدون تعارف باید عرض کنم علاقمند نیستم با کسانی که هم وزنم نیستند وارد گود شده و به زورآزمایی بپردازم. خصوصا اینبار که حتا نام نویسنده ی مقاله ی مورد اشاره نامعلوم است. در واقع اینها همچون سایه های حاصل از ایستادن ابر جهالت جلوی خورشید حقیقت هستند، و من علاقه ای ندارم با سایه هایی که عمرشان حتا از جهل به وجود آورنده ی شان کوتاه تر است بجنگم خورشید که رخ نمایاند سایه ها خودبخود محو می شوند.
من در مقالاتم از جمله مقاله ی «محمدرضاشاه» که باعث گرد شدن چشم دستاندرکاران نشریه افراطی «سردار جنگل» شد و همچنین چند مقاله ی دیگر، چیز عجیب و غریب و یا من درآوردی نگفتم. هر کس کتاب هایی همچون «آخرین سفیر شاه در لندن»،«پاسخ به تاریخ»، «خاطرات اسداله علم»،«بازیگران عصر طلایی»، «خاطرات سولیوان» و ده ها کتاب دیگر که صادقانه یا غرض ورزانه درباره ی عصر پهلوی نوشته شده را بدون پیش داوری بخواند بسیاری از حقایق تاریخی برایش روشن خواهد شد همان حقایقی که برخی می کوشند وارونه جلوه اش دهند. حتا درباره ی دوران رضاشاه به نظر من، مستندترین کتاب نوشته «سلیمان بهبودی» پیشکار اوست نه آثار بسیاری از مثلا انتلکتویل های بعضا متاثر از تفکرات مارکسیستی که به خاطر عقده های شخصی درصدد بوده و هستند او و جانشین اش را به لجن بکشند.
در اینجا بد نیست به خاطره ای هم اشاره کنم. سال 1376 با همکار همشهری ام«مجید یوسفی» جهت انجام مصاحبه ای نزد «علی بهزادی» مدیر مجله «سپید و سیاه» رفته بودیم او تازه جلد اول کتاب پُر سر و صدایش به نام «شبه خاطرات» را منتشر کرده بود ماحصل گفت و گوی من و یوسفی با این روزنامه نگار نامدار که زاده ی شهرمان رشت نیز هست در ماهنامه گیله وا منتشر شد. من پس از مصاحبه از استاد بهزادی که نشریه اش طی دو دهه ی سی و چهل از پرتیراژترین جراید بود، پرسیدم چرا انتقادات تان از گذشته صریح و شفاف، اما تمجیدهای تان توام با لکنت زبان است؟ وی با صداقت و بی رودرواسی گفت «من یک مصدقی هستم» گذشته از این، زمانی که «سپید و سیاه» در اوج بود به همراه بسیاری از جراید دیگر به ناحق تعطیل شد من بابت تعطیلی نشریه ام از دولت هویدا خسارت هم گرفتم اما این کینه در دلم و بسیاری دیگر باقی ماند چند سال بعد یعنی در بدو انقلاب دوباره نشریه سپید و سیاه را منتشر کردم البته نه وزین و موقر مانند گذشته، بلکه به قصد افشاگری و... ، اینکار را هم کردم و خیلی ها همچون من، دست به چنین کاری زدند ما بی انصافی هایی درباره ی گذشته کردیم که وقتی به یادش می افتم آرزو می کنم کاش هرگز دوباره سپید و سیاه را منتشر نمی کردم و این دوره وارد کارنامه من و نشریه خوشنامم نمی شد. وی یادآوری کرد تاریخ را برندگان می نویسند و تاکید کرد بسیاری از کتاب های نوشته شده توسط روشنفکران چپ و راست عاری از غرض ورزی های اینچنین نبوده است. علی بهزادی به صراحت گفت «آرزو می کنم فرصتی دست دهد تا کتابی درباره ی دوران پهلوی بنویسم کتابی که در آن، دیده ها و شنیده هایم را به رشته تحریر درآورم شاید اینگونه بتوانم دینم را ادا کنم.»
این ماجرا را برای نمونه بازگو کردم تا روشن شود حتا روشنفکران خوشنامی همچون علی بهزادی در سال های شور و شعار، بری از جو موجود در آن مقطع زمانی نبودند. روشنفکران اعم از چپ و راست هر کدام با قصد و نیتی در عین تاثیر پذیری از جو سال های آخر دهه ی پنجاه، با گفته ها و نوشته های شان که بعضا داستان سرایی های غرض ورزانه و یا انتقام جویانه ای بیش نبود بر آن فضا تاثیرات غیر قابل انکاری گذاشتند در واقع تا می توانستند با نمک فراوان آش را شورتر کردند. ملیون، ماکسیست ها، مجاهدین (که عنوان منافقین به حق برازنده شان است)، برخی روحانیون ضد رژیم شاه و همچنین برخی وابستگان خائن رژیم سابق همچون ارتشبد فردوست که بنا به ملاحظاتی رو عوض کردند، کوشیدند تاریخ را نه آنگونه که حقیقت داشت بلکه با متر و معیار و منافع خاص خود روایت کنند. البته روحانیون که در افشاگری و هوچی گری نسبت به ملیون، مارکسیست ها و... علیه رژیم گذشته، حرارت کمتری به خرج دادند در عمل برنده بازی شدند!
اما روشنفکران چپی و راستی که فکر می کردند فقط باید فضای موجود عوض شود و با رفتن «شاه خائن» همه چیز درست خواهد شد، کوتاه زمانی بعد، از همان تاریخی که جعلش کرده بودند چنان تُودهنی خوردند که هنوز پس از گذشت سه دهه، لب و دهان شان متورم، و زبان شان فقل شده در کام است همان روشنفکرانی که باورشان شده بود «تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود» بگذریم ...!
«تاریخ را برندگان می نویسند» چون بازندگان در فضایی که برندگان بر آن حاکم اند جرات گفتن گفتنی ها را ندارند از همین روست که همواره مهمترین بخش از حقایق تاریخی در هیچ کتاب تاریخ یافت نمی شود و تاریخ، خصوصا بخش های ناگفته اش بارها تکرار می شود.
اما مگر همه ی حقایق، فقط در وقایع منتشره در کتاب های تاریخی یافتنی است؟ مگر کور هستیم که نبینیم؟ هنوز هستند کسانی که سی، چهل و حتا پنجاه سال قبل را درک و لمس کرده اند. بلحاظ بُُعد زمانی، هنوز از عصر پیشین آنقدر دور نشده ایم که ناچار شویم برای دریافت حقایق، فقط اوراق کتاب ها را زیر و رو کنیم. اگر به پیرامون مان نیک بنگریم با تامل در واقعیت های به جا مانده از دیروزی که با امروز فقط یک نفس فاصله دارد خدمات و خیانت ها قابل ردیابی، و چهره ی خادمان و خائنان قابل شناسایی است.
شاید این نکته برای بسیاری از خوانندگان مقالاتم تکراری باشد اما برای آنکه بازگو کردنش شاید حتا یک خواب زده را بیدار کند مکرر می کنم ، مگر نه اینکه ما سه دهه قبل قدرت اول منطقه یا به قول معروف «ژاندارم خلیج فارس» بودیم؟ و مگر نه اینکه از لااقل 20 سال قبل اساس برنامه ریزی های کشور در همه زمینه ها، بر این اصل استوار شده تا در سال 1400 دوباره بتوانیم قدرت اول منطقه شویم؟! خب کجای این حرف به دور از حقیقت است؟
مگر در همین گیلان خودمان با امکانات و تکنولوژی سی،چهل و پنجاه سال قبل سه سدتکرار نشدنی سپیدرود،سنگر و تاریک ساخته نشد؟ مگر کارخانجات لامپ سازی، ایران برک، ایران پوپلین، پوشش، مجتمع چوکا، توشیبا، فرش گیلان، لوله سازی، دستکش گیلان و... (که بعضا در سال های اخیر تعطیل شدند!) احداث نشد؟ مگر دانشگاه گیلان، صدها مدرسه، دانشسرا ، هزاران کیلومتر جاده و صدها طرح و پروژه ی تمام شده و ناتمام ساخته و یا در دست احداث نبود؟ خب کجای این واقعیت های روشن تر از روز، عاری از حقیقت است؟
بعد نشریه افراطی «سردارجنگل» بنده را صرفا برای آنکه فقط بخش کوچکی از تاریخ را در حد سواد اندکم ورق زدم به حمایت از نظام «شاهنشاهی» متهم می کند! من آنچه را دیده، شنیده و خوانده ام در قالب برخی از نوشته هایم بازگو کرده ام آنهم با خودسانسوری بسیار به خاطر ملاحظات همیشگی که همچون شمشیر داموکلس بالای سر ماست. حال اگر از لا به لای حقایق نوشته شده، غبار از رخ چهره ای تاریخی زدوده شده من چکار کنم؟ شما هم اگر خیلی دلخورید به سبک عادت مالوف تان بروید حقایق را قلب کنید اما مگر چند سال می توان خورشید حقیقت را با همه عظمتش پشت ابر جهالت پنهان کرد؟
در مقاله ی مورد اشاره مندرج در نشریه ی افراطی «سردار جنگل» بخشی کوچکی از مقاله ام نقل شده اما حتا یک خط از همین بخش به طور مستدل نقد نشده است در عوض با آوردن رفرنس های بی مبنا با زیر سووال بردن جشن های 2500 ساله باصطلاح خواستند آنچه را نگاشته ام زیر سوال ببرند. نویسنده ی مجهول الهویه این مقاله آنقدر بی سواد است که نمی داند سیاست خارجی رژیم گذشته مبتنی بر «موازنه مثبت» بوده و حاکمان سابق در تلاش بودند از شرق و غرب برای پیشبرد اهداف شان استفاده کنند هدفی که از آن به عنوان رسیدن به «دروازه های تمدن» یاد می شد.
برای مثال وقتی غرب حاضر نشد برای ایران مجتمع ذوب آهن اصفهان را بسازد دولت وقت ایران توانست روس ها را بدین کار ترغیب کند و عملا شوروی این مجتمع عظیم را ساخته و تحویل ایران داد. گذشته از این باز کردن پای سرمایه گذاران بزرگ نفت، فولاد، خودروسازی و صنعت و تجارت جهان به کشورمان، مگر ایرادی داشته و یا دارد؟! همه ی دولت ها حتا از نوع کمونیستی اش همچون دولت چین خود را به در و دیوار زده و می زنند تا پای سرمایه گذاران بزرگ به کشورشان باز شود و اگر آن جشن ها برگزار شد که اینها به ایران آورده، تا امنیت موجود در کشور را لمس کنند بلکه به سرمایه گذاری در میهن اهورایی مان راغب شوند ایرادش چه بوده است؟
همین که ده ها پادشاه، رییس جمهور، نخست وزیر، وزیر و سرمایه داران بزرگ جهان همزمان در یک نقطه آنهم در کشوری جهان سومی جمع می شوند خود بزرگترین مانور جهت نشان دادن امنیت است امنیتی که در نبودش هیچ سرمایه گذاری حاضر نمی شود دست به ریسک زده و در آن سرزمین سرمایه گذاری کند.
گذشته از این تردید ندارم بسیاری از غربی ها بنا به دلایلی، نمی خواستند و هنوز هم نمی خواهند ایرانی قدرتمند وجود داشته باشد و حرف آخر را در این منطقه از جهان بزند. دقیقا از همین رو بسیاری از جراید غربی خصوصا اروپایی با همه ی توان می کوشیدند تا چهره ای زشت از از کشورمان ارایه دهند که اتفاقا موفق هم شدند.
در اینجا باید به دستاندکاران نشریه «سردار جنگل» یادآوری کنم شما که خود را پایبند به ولایت فقیه می دانید چرا در این ارتباط، سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را از یاد بردید مگر ایشان بارها تاکید نکردند هرگاه دشمنان (که در مقاله تان از جرایدشان بسیار نقل قول کردید) از شما تعریف کردند به خود شک کنید و هر گاه به شما بد گفتند بدانید عمل تان صحیح بوده است(نقل به مضمون) خب اگر لوموند، اومانیته، دیلی رکورد، ایونینگ هرالد و... راوی صادقی هستند آیا آنچه اکنون درباره ی ایران و حکومتش می گویند هم از نظر شما دستاندرکاران «سردارجنگل» معتبر و قابل استناد است؟ مگر شما از اصلاح طلبان به خاطر اینکه معدوی از رسانه های غربی از بعضی های شان به نیکی یاد کرده اند به مزدوری و وابستگی یاد نمی کنید؟ مگر امروز یکی از معیارهای حقانیت سنجی امثال شما این نیست که ببینید رسانه های غربی به چه کسی فحش می دهند تا دریابید حق، و از که تمجید می کنند تا متقاعد شوید باطل است؟! خب با این رفرنس هایی که شما از «رسانه های معاند» غربی بر علیه شاه خصوصا جشن های دوهزار و پانصدساله آورده اید عملا دانسته و یا ندانسته «رژیم ستمشاهی» را تطهیر و بر جشن های دوهزار و پانصد ساله مهر تایید زده اید!
شما در پایان مقاله مرا به خواندن کتاب «ارتشبد فردوس» (لابد منظورتان همان ژنرال فردوست قایم مقام ساواک ، رییس بازرسی شاهنشاهی و همکلاسی و دوست دوران کودکی و خائن دوران بزرگسالی شاه بوده است!) تشویق و ترغیب کرده اید از این بابت سپاسگزارم لابد میل دارید بر معلومات اندکم افزوده شود نه اینکه به خاطر داشتن اندیشه ای مغایر با تصور و تفکرات شما سر به تنم نباشد.
اما بد نیست یکبار شما هم هر آنچه که تاکنون خوانده اید را فقط برای مدت کوتاهی فراموش کنید و همان چند کتابی را که نام بردم به علاوه، کتاب «اردشیر زاهدی» را بخوانید کمی هم درباره اصلاحات ارضی، صاحب حق رای شدن زنان، تحصیل رایگان، افزایش قدرت نظامی کشور و همین «سیاست موازنه مثبت» در روابط خارجی تامل کنید. از ذوب آهن، راه آهن، پتروشیمی، پالایشگاه و غیره در می گذرم زیرا هر حکومتی موظف است برای مردمش چنین کارهایی را انجام دهد و اگر در گذشته هم چنین شد هنر نکردند وظیفه شان بود اما اگر حکومتی چنین نکرد باید مورد مواخذه قرار گیرد.
در پایان به خاطر اینکه خوانندگان محترم بیشتر در جریان ماجرا قرار بگیرند مقاله ی درج شده در نشریه افراطی «سردار جنگل» را عینا به نقل از وبلاگ این نشریه در همین پُست می آورم. علاوه بر آن آدرس مقاله ی «محمد رضا شاه» و مقاله ی دیگر نوشته ی خودم که در آرشیو وبلاگ «شیرخفته» موجود است را هم می گذارم تا خود بخوانید و قضاوت کنید و از یاد نبرید «ملتی که از تاریخ نمی آموزد محکوم به تکرار آنست.»
*لازم به توضیح است من دقیقا یک ماه است که سردبیر هفته نامه«گیلان بهتر» نیستم مقاله ای هم که مورد نقد «سردار جنگل» قرار گرفت هرگز در «گیلان بهتر» چاپ نشده است. تاریخ انتشار آن مقاله هفت ماه قبل و نه در «آستانه سالروز انقلاب»، و تاریخ نقدش در «سردار جنگل» شماره ی ۱۱۸ مورخه 29 بهمن بود که دیگر نام من به عنوان سردبیر در شناسنامه ی «گیلان بهتر» نبوده است. حال چرا در تیتر مقاله ی مجهول و النویسنده ی «سردار جنگل» پای «گیلان بهتر» وسط کشیده شده سووالی است که باید از مدیرمسوول، سردبیر و یا شاید دبیرتحریریه ناآگاه «سردارجنگل» پرسید.
گذشته از این به دستاندکاران نشریه افراطی «سردار جنگل»، به عنوان یک همکار توصیه می کنم با توجه به اینکه آقازاده ی «حاج آقا» دبیر تحریریه نشریه شما است و «حاج آقا» هم مدیرکل هستند صورت خوشی ندارد که آگهی اداره ی تحت مدیریت ایشان را در صفحه اول نشریه منتشر کنید. این را مشفقانه عرض می کنم یک آگهی چهل، پنجاه و حداکثر صدهزار تومانی ارزشش را ندارد که نشریه ای به عنوان منتشر کننده ی آگهی و «حاج آقا» به عنوان دهنده ی آگهی هر دو زیر سووال بروند. همین جوری هم «حاج آقا» به خاطر داشتن مشاغل متعدد و نبودن بیکار در فک و فامیل دور و نزدیک شان، با انتقاداتی مواجه هستند لذا در این آستانه ی انتخابات، چرا برای دوزار، مشغله ی اضافی برای ایشان به وجود می آورید؟ در هر صورت چون در پایان مقاله تان مرا مشفقانه نصیحت به خواندن و مطالعه بیشتر کرده بودید خواستم با این نصیحت جبران کنم لابد می دانید در فضای سیاسی- مطبوعاتی گیلان بازار حرف و حدیث های حاشیه ای همواره داغ است بنابراین کاری نکنید به خاطر چندرغاز برای شما و ایشان حرف و حدیث بیشتری درآورند.
آدرس مقاله « محمدرضا شاه»
http://shirekhofteh.blogfa.com/post-21.aspx
آدرس مقاله «محمدمصدق از عوام انگيزي تا عوام زدگي»
http://shirekhofteh.blogfa.com/post-62.aspx
حمايت بيتدبيرانه سردبير هفته نامه
گيلان بهتر از رژيم منحوس شاهنشاهي!
سالروز انقلاب اسلامي ايران علي انجم روز سردبير هفته نامه گيلان بهتر طي انتشار يادداشتي در وبلاگ شخصي خود به شكلي كور كورانه به تطهير رژيم شاهنشاهي پرداخته و ايران زمان شاه را كشوري توسعه يافته قلمداد نموده كه انقلاب اسلامي بايد 24 سال ديگر به چنين موقعيتي برسد! ايشان در بخشي از يادداشت خود چنين آورده است:
ساخت نيروگاه هاي بزرگ، صنعت ذوب فلزات، مجتمع هاي بزرگ پتروشيمي، سدهايي كه در نوع خود در آسيا بي نظير بودند و همچنين احداث راه آهن ،بنادر و بزرگراه ها، پايه هاي استواري بودند كه قرار بود اقتصاد مدرن كشور بر روي آن قرار گيرد. روندي كه تا آخرين ماه هاي سلطنت آخرين پادشاه، با موفقيت طي شد.شاه در واقع وظايف نداشته نخست وزيري را بخوبي به انجام رساند.
ميانگين قيمت نفت در 25 سال آخر حكومت پادشاهي، نزديك به 11 دلار بود اين رقم به نسبت ميانگين قيمت نفت در بيست و پنج سال اخير بسيار ناچيز بنظر مي رسد امابه مدد افزايش بهاي نفت شاه توانست بخشي از برنامه هاي بلند پروازانه خود را به اجرا درآورد. برنامه هايي كه بخش اعظم آن ناتمام ماند و اجراي بعضي از آن طرح ها و پروژه هاي بزرگ براي يك تا دو دهه به تعويق افتاد.
درزمينه ي سياست خارجي و نفوذ در منطقه ي خليج فارس، شاه موفق شده بود اقتدار ايران را به همسايگان، حتي قلدراني چون بعثي هاي عراق تحميل كند. ايران عملا به ژندارم منطقه تبديل شده بود.
در «برنامه سند چشم انداز» كشور مهمترين هدف، رسيدن به جايگاه «قدرتمندترين» كشور در منطقه تا سال 1400 مي باشد. اگر بپذيريم كه ايران در ابعاد اقتصادي، نظامي و حتي برنامه هاي اجتماعي مانند كاهش بيسوادي از تركيه،عربستان و مصر به عنوان پيشرفته ترين ممالك منطقه سرتر بوده است به اين نتيجه مي رسيم كه به واقع، شاه بهترين نخست وزير ايران در طول تاريخ بوده است! زيرا ما 28 سال پيش در جايگاهي قرار داشتيم كه اكنون بايد بيست و چهار سال بكوشيم تازه شايد به آن جايگاه بازگرديم.
اين در حالي است كه همه كارشناسان اقتصادي. دوران رژيم شاهنشاهي را يكي از خيانت بار ترين دوران كشور ميدانند فساد اخلاقي دربار سوء استفاده هاي مالي نزديكان دربار بي توجه اي به عمران و آباداني كشور ايران را به يكي از عقب مانده ترين كشورهاي منطقه تبديل كرده بود . اين موضوع آنقدر بديهي است كه نياز به هيچ دليل و مدركي ندارد اما براي انكه ذهن آقاي انجام روز با برخي واقعيت ها آشنا شود تنها به عنوان مشت نمونه خروار به يك مورد از ولخرجي هاي رژيم شاهنشاهي از زبان روزنامه هاي خارجي در آن دوران مي پردازيم. تا سيه روي شود انكه در او غش باشد.
بنا بر آورده روزنامه لوموند در 16 شهریور 1350 ( 7 سپتامبر 1971) یك روزنامه نگار سرشناس سوئیسی به نام « ژاك رولان « در روزنامه « سوئیس روماند « زیر عنوان « خدایا ! تنها یك بمب بس است « برای شاه و میهمانان او چنین آرزو كرده است :
« پروردگارا ! همه دلقك های وحشتناك ، خدایان نفت و آهن و فولاد ، امپراطوران شمس و طلا ، شاهان بورس ، سیاستمداران چیره دست رسانه های گروهی و دستگاه های تبلیغاتی ، سلاطین خشخاش و تریاك ، اربابان زراعت پنبه ، سرمایه داران سیمان سازی ، شخصیت های قندسازی ، فرمان روایان فربه معادن و كارخانه های املاح قیمتی و پلاستیك ، سازندگان ماشین ، نمایندگان كلیسا ، سركردگان و دلالان روسپی خانه ها ، شاه زاده خانم های پاری ماچ ، دزدان ، غارتگران ، عیاشان ، همه و همه جز پاپ اعظم در این سیركها كه تاریخ هیچگاه مانند آنرا در كره زمین نشان ندارد به نام 2500 سال سلطنت ، در ماه اكتبر در پرس پولیس گرد هم خواهند آمد ، خدایا ! كاش خلبانی شجاع و سخاوتمند در روز سوم جشن بمب های آتش زای خود را بر سر آنان فرو ریزد و جهانی را از شر آنان برهاند « !
روزنامه دیگری به نام « تریبون ناسیون « در 1 مرداد 1350 ( 23 ژوئیه 1971 ) زیر عنوان
« آتش بازی در تخت جمشید « نوشت :
« ... ششصد میلیون دلار از خزانه كشور صرف هزینه جشن اكتبر می شود كه به خاطر دو هزار و پانصدمین سال سلطنت در ایران بر پا می گردد. مهمان سرایی به هزینه 30 میلیون دلار برای مخابره و پخش جریان جشن به وسیله تلویزیون در دنیا در نظر گرفته اند تا آتش بازیها و چراغانیهائی را كه در میان یكی از فلك زده ترین ملتهای دنیا به راه انداخته اند ، پخش كنند ، این جشن در میان ملتی برپا می شود كه احدی از آحاد او خواهان چنین جشنی نیست .
قراردادی با یكی از شركتهای فرانسوی بسته شده تا كه به بهای ناچیز ! چندین میلیارد ، شهری موقتی از پلاستیك برای پذیرائی از سران ممالك و همراهانشان بنا نهد . رستوران معروف و پاریسی ماكسیم ، مأمور تهیه غذای میهمانان است .
دوخت جامه های آن زمان به عهده لانون و كاردن كه فرانسوی هستند محول گشته تا هزاران سپاهی لشگر را برای رژه در صحنه ای كه به یاد آورنده تاریخی چندین هزار ساله است بیارایند .
سازنده این تاریخ ، ملت ایران است ولی او را حتی به عنوان كمك آشپز هم كه شده دعوت نكرده اند زیرا كه سوء ظن نسبت به ملت شدت یافته است . هزاران میلیون دلار صرف دستگاههای امنیتی شده كه نظارت آنها به سازمانهای متخصص آمریكائی كه خود وابسته به A. I. C هستند محول گشته است . عیش و نوش شاهنشاهی نه تنها به وسیله یك سیستم الكترونیكی بسیار جدید پائیده می شود كه حلقه وار به شعاع چندین كیلومتر محافظت محوظه جشن را عهده دار است بلكه در هر اطاق و در هر سالن میكروفونهائی نصب كرده اند كه به یك مركز ضبط تحت اداره مأمورین ساواك و مأموران آمریكائی متصل هستند . به منظور پیگیری از وقوع حوادق محتمل در این جشن بزرگ زندانها پر گشته و تعداد اشخاصی كه اغلب بدون محاكمه و به صرف تشخیص هویت تیرباران می شوند به سرعت رو به افزایش است در پاریس اتحادیه دفاع از حقوق بشر مهر سكوت بر لب زده است پنداری كه زور وجدانهای روی زمین به پایان رسیده است ! چگونه می توان شاهد اتلاف بودجه مملكتی به نفع شركتها و متخصصین و مأمورین خارجی به عنوان بر پا ساختن جشنی به اصطلاح ملی بود و دم نزد ؟ چگونه می توان این انحطاط را دید و دم نزد ؟ انحطاط رژیمی كه از غنای تاریخی دم می زند ، حال آنكه حتی قادر نیست جامه سربازان سیاهی لشكر را هم به دست پیشه وران خود تهیه كند ؟ رژیمی كه خود را صاحب ذوق و سلیقه آشپزی می داند لیكن توانائی تهیه غذای میهمانان خود را ندارد ، رژیمی كه ادعای قدرت می كند ولی از حفظ امنیت خود به تنهایی اظهار عجز می كند رژیمی كه مدعی تحقق آزادی و استقلال ایران است لیكن به خارجی ها متوسل می شود و پلیس و ارتش و كلید خزانه مملكت را به دست آنها می سپارد .
ایران هرگز تا این پایه سقوط نكرده بود ما كه به وضع ایران آشنائی داریم به خوبی به این امر واقفیم كه ملت ایران تا كجا ، تا اعماق روحش تأثر زده است ، ما می دانیم كه این ملت ، ملتی پای بند به شخصیت خود و شجاع و مستقل در ساختن تاریخ خویش است . اگر این ملت ایران بود كه میهمانان خارجی را دعوت می كرد ، نیازی به آشپز و خیاط و پروژه خارجی نداشت پذیرائی ای مطابق با سنن خود تدارك می دید ، مطابق با سنتی كه او تنها حامل و ناقل آن است .
روشن است كه دولت ایران مبالغ هنگفتی صرف خریدن مطبوعات خارجی كرده است تا آنها آوای پیروزی خاندان فعلی را سر دهند .
روزنامه دیگری به نام « ایونینگ هرالد « نوشته است :
« ... دربار ایران در كنار خرابه های تخت جمشید میلیاردها دلار پول ریخته است تا وجود خویش را به بكشد ... شاه ایران روز چهاردهم اكتبر ناهار شاهانه ای به میهمانان خود خواهند داد كه تمام مخلفات آن در پاریس تهیه شده است . ناهار با هواپیمای مخصوص از پاریس به شیراز خواهد آمد و از آنجا با هلی كوپتر به تخت جمشید حمل خواهد شد ... خبرنگار این روزنامه پس از دیدار تخت جمشید می نویسد : من در زیر سایه های ستونهای تخت جمشید در شگفت شدم كه اینهمه پول را در بیابانی بی آب و علف برای چه خرج كرده اند ؟ آیا وسیله دیگری برای خودنمائی باقی نمانده بود ؟ در اینجا میلیونها دلار صرف تزئین تخت جمشید كرده اند . صدها هزار دلار به دكورسازی های خارجی داده اند ، میلیونها دلار برای چراغانی های شهرهای ایران به كار برده اند ... من در راه تهران و اصفهان روستاهای بسیار را دیدم كه در فقر غوطه ور بودند ، من مردمی را دیدم بیمار ، خسته و بیكار ... «
روزنامه « اومانیته « ( ارگان حزب كمونیست فرانسه ) می نویسد :
« هنوز به كودكان روزی 4 تا 5 ریال می دهند تا آن قالی های نفیس را ببافند. در ایران برای هر 185 دهكده فقط یك مدرسه وجود دارد و دو سوم مردم بیسوادند ولی شاه 825 میلیون فرانك برای زیب و زیور چهره رژیم خرج می كند .
شاه ایران با خرج میلیونها لیره پول هنگفتی كه می شد آن را برای ساختن فاضل آب تهران ، مبارزه با بیماری ، فقر و بیكاری در این كشور به كار برد ، افسانه هزار و یكشب به راه می اندازد اگر علاء الدین با چراغ جادوئی خود مجلس می آراست .
شاه درآمد یك سال نفت را خرج سه ساعت و نیم پذیرایی از میهمانان خود در تخت جمشید كرد.
روزنامه ساندی تایمز در تاریخ 31/5/1350 در مقاله ای زیر عنوان « جشنی كه در خور شصت تن از شاهان می باشد « از روی برخی از جریان های پشت پرده به شكل گذرا و نارسا پرده برداشته است . در این روزنامه آمده است :
« عصر یكروز در ماه مذهبی رمضان در ژانویه گذشته 150 نفر از سرمایه داران بزرگ ایران در یك میهمانی بسیار استثنائی و گرانی در كاخ شاه جمع گردیده بودند. هنگامی كه آنها قصر را ترك نمودند حدود 10 میلیون دلار دست بدست گردیده بود .
پس از هشت ماه و صرف میلیون ها دلار دیگر اكنون ایران آماده پذیرایی از بیش از نیمی از سلاطین و رؤسای ممالك در سه روز ماه اكتبر می باشد . این جشن باید مجلل ترین و پرخرج ترین میهمانی از زمان هزار و یكشب ببعد باشد .
این جشن بمناسبت دو هزار و پانصدمین سال بنیان شاهنشاهی ایران توسط كوروش كبیر برپا می شود . در واقع تاریخ واقعی 538 سال قبل از میلاد است كه در آن زمان كوروش پس از فتح بابل « اعلامیه حقوق بشر « را صادر نمود و اعلام نمود كه كلیه افراد برای پرستش و سفر آزادند . به این جهت این جشن در حقیقت ده سال به عقب افتاده است . لیكن 10 سال گذشته صرف آماده نمودن كشور برای این واقعه
بوده است .
در پنج ماه گذشته هر هفته دو جت حمل و نقل بزرگ كه مملو از اجناس از خیمه های آراسته به طلا گرفته تا نوعی عطر بخصوص كه برای این موقعیت ساخته شده است می باشد پاریس را بسوی نقطه ای در جنوب صحرای ایران ترك نموده است .
در اطراف خرابه های كاخ قدیمی پرسپولیس شاه مشغول بوجود آوردن یك شهر افسانه ای در روی صحرائی از پارچه های طلاست . فروشندگان بلیط بقرار اطلاع 400 پوند جهت بلیط هواپیما و تضمین یك صندلی در میز شاه اعلیحضرت درخواست می نمایند ، لیكن مقامات ایران اظهار می نمایند بهیچوجه ضمانت صندلی را نمی توان نمود . بلیط دو سره پروازهای معمولی از اروپا بقیمت 150 پوند است لیكن این محل در 500 مایلی تهران است و كلیه هتل های تهران از ماههای قبل رزرو شده اند.
با پذیرائی رستوران ماكسیم و طرح لباس توسط لانون كه طرح اونیفورم های شخصیت های شركت كننده را داده ( هر اونیفورم بوزن 2 پوند الیاف طلا دارد ) متخصصین مبلمان فرانسه نیز حدود یك شهر وسایل مبلمان – ماشین آلات – رختخواب – وسایل آشپزخانه و گل سرخ مخصوصی كه برای این موقعیت پرورش داده شده بایران ارسال نموده اند . علاوه بر هواپیماهای جت سایر وسایل سنگین هر هفته با كاروانی شامل 20 كامیون سنگین از پاریس به تهران فرستاده شده كه سفر آنها بدون توقف 36 روز صورت می گیرد.
هر یك از سلاطین و رؤسای ممالك كه جمعا حدود 60 نفر می باشند در خیمه های مجلل خصوصی خود
( برنگ بژ روشن ) كه بشكل ستاره در اطراف چشمه مركزی قرار دارند اقامت می نمایند . شاه و ملكه فرح نیز در خیمه های مجزا و گرانقیمت ( كه رنگ آن قهوه ای و بژ باری شاه و آبی و فولادی برای ملكه است ) بسر خواهند برد.
آپارتمان های رسمی نیز در خیمه بسیار بزرگی بطول بیش از صد فوت قرار دارد كه كلیه دیوارهای این خیمه از مخمل ارغوانی تهیه شده و با قالی ارغوانی مفروش است .
در میهمانی رسمی كه مهمترین قسمت این جشن سه روزه است 500 نفر میهمانان عالیرتبه شاه تخت های مخصوصی كه در فرانسه ساخته شده و برنگ مخمل آبی هستند می نشینند. این میهمانی كه ساعت ها طول خواهد كشید قرار است در یك خیمه ناهارخوری كه طولش حدود 210 فوت می باشد انجام گردد.
تزئین گل بوسیله هنرمند فرانسوی ژان دلون انجام گرفته كه قبلا آن را كاشته و برای افتتاح جشن حاضر نموده است .
برای آنكه میهمانان شاه قبل و بعد از شام طولانی خسته نشوند در این شهر بیابانی یك كازینوی رولت نیز ساخته شده و 16 سلمانی و آرایشگاه نیز آماده گردیده است .
برای آنكه میهمانان شاه قبل و بعد از شام طولانی خسته نشوند در این شهر بیابانی یك كازینوی رولت نیز ساخته شده و 16 سلمانی و آرایشگاه نیز آماده گردیده است .
این تهیه و مقدمات بدون انتقاد نیز نمانده است . از قرار معلوم افرادی هم هستند كه فكر می كنند در كشوری كه فقر شدید در جوار ثروت فراوان وجود دارد از این پول بنحو بهتری می توان استفاده نمود .
علاوه بر موضوعات دیگر زندگی در شهر تهران روز به روز مشكل تر می شود . شهری كه 4 میلیون نفر جمعیت دارد و یكی از بزرگترین شهرهای دنیاست هنوز سیستم فاضلاب ندارد و مخزن آب آن هم در چند سال آینده تمام خواهد شد مگر آنكه اقدام جدی درباره آن بعمل آید . دارای مترو نیست و وضع حمل و نقل آن هم بسیار بد است . دو هفته قبل عامل دیگری نیز به این انتقاد اضافه شد و آن وجود یك گروه كوچك ولی جالب چریك است ( تا به حال رئیس دادگاه نظامی و تعدادی پلیس را بقتل رسانیده اند ) كه قسم خورده اند جشن پرسپولیس را به صورت یك حمام خون در آورند. لیكن شاه با زرنگی توانسته
روزنامه « دیلی ركورد « چاپ انگلستان نیز در 28 مهر 1350 ( 20 اكتبر 1971 ) نوشت :
« دربار ایران امروز یكی از پرتجمل ترین و پرخرج ترین دربارهای جهان است شگفت انگیز است در كشوری كه فقر در هر جای آن به چشم می خورد زمامداران آن به خود اجازه می دهند این چنین بی پروا میلیاردها ریال خرج برپا كردن خیمه و خرگاه كنند و یا گرانترین رستوران جهان ماكسیم را به خدمت بگیرند.
شهرت آشپزهای ایرانی از مرز و بوم این كشور گذشته است . هیچ خارجی نیست كه یكبار غذای ایران را نچشیده باشد و با تحسین از آن یاد نكند . پس چرا میلیونها دلار به رستوران ماكسیم پول دادند كه حتی سالاد گوجه فرنگی را از فرانسه وارد كند ؟ آیا در ایران گوجه فرنگی نمی روید ؟ هیچ چیز این جشنها ، ایرانی نبود و مردم ایران در آن شركت نداشتند . روزنامه لوموند در 20 مهر 1350 – 12 اكتبر 1971 آورده است :
« تدبیر امنیت كه اتخاذ شده شگفت انگیز است . صدها نفر و به گفته برخی هزاران نفر برای مدت جشنها توقیف و زندانی شده اند و یا در معرض اقامت اجباری قرار گرفتند . دانشگاهها و مدارس متوسطه تعطیل شده اند تا به هنگام جشنها اعتصاب نكنند . تمام وزارتخانه ها و تمام بناهای دولتی و تعداد بسیاری از شخصیت ها تحت حفاظت نیروهای انتظامی واقع گردیدند... در مدت مراسم یك سیستم سه حلقه ای تودرتو بگرد پرسپولیس برقرار بود ، حلقه اول حلقه عادی نامیده می شد و قطر آن 120 كیلومتر بود ، این منطقه از تمام عناصر مورد سوء ظن پاك شد و در مواردی عشایر را یكجا از این منطقه كوچاندند . این منطقه تحت كنترل تعداد زیادی واحدهای پیاده نظام قرار داده شد .
حلقه دوم كه قطر آن 20 كیلومتر بود ناحیه استقرار هیئتهای رسمی و روزنامه نگاران بود و زیر حفاظ واحدهای چترباز قرار داشت . سرانجام حلقه قرمز ناحیه ای بود به مساحت 60 هكتار كه در آنجا رؤسای دول استقرار یافته بودند و از طرف گارد شاهنشاهی و دیگر سازمانهای ویژه حفاظت می شدند.
ضمنا هواپیماهای نظامی شب و روز بر روی پرسپولیس و شیراز در پرواز بودند « .
ساواك نیز در گزارش خود پیرامون نوشته های برخی از روزنامه های برون مرزی چنین آورده است :
« به قرار اطلاع روزنامه تایمز لندن در شماره مورخه 25 اوت 1971 و روزنامه ساندی تلگراف در شماره مورخه 5 سپتامبر 1971 طی مقالاتی در مورد جشن های شاهنشاهی نوشته اند:
خرده گیری های ناظران سیاسی و برخی از روزنامه نگاران خارجی ، به ویژه از سوی آنان كه مبلغ كلانی بابت تبلیغات برای این جشن دریافت داشته و سورچرانیهای فراوانی نیز كرده بودند ، از ریخت و پاشها ، ولخرجی ها و آتش بازیهای دیوانه وار با پول و دسترنج مردم نادار و نیازمند ایران ، به نام جشن های بیست و پنجمین سده سلطنت ، شاه را تا سرحد دیوانگی به خشم آورد . او احساس می كرد كه با این ریخت و پاشها و به آتش كشیدن سرمایه ملت ، نه تنها شخصیت جهانی نیافته و جایگاه ویژه ای در جهان به دست نیاورده است بلكه مایه بی آبرویی و رسوایی بیشتر برای خود به بار آورده و مورد ریشخند جهانیان قرار گرفته است . به ویژه اینكه برخی از سران كشورها مانند رئیس جمهور فرانسه و برخی از هم پیالههای او نیز در این خیمه شب بازی شركت نكرده و از برگزاری چنین مراسم پرهزینه و كمرشكن برای ملت ، خرده گیری هایی كرده بودند .
توضيح :
پيشنهاد ميشود جناب آقاي انجم روز كتاب خاطرات ارتشبد فردوس را يكبار هم شده مطالعه فرمايند تا از جنايات و فساد دوره پهلوي بيشتر آگاهي پيدا كنند.
http://sardarjangalnews.blogfa.com/post-104.aspx
درود
پاسخحذفخوبی علی آقا؟
چرا نیومدی ورد پرس؟! از این به بعد بیایم اینجا ؟!