نوروزی که مثل عید نیست!

نمی دانم چند نفر دیگر جز من در این ملک اهورایی چنین احساس ناخوشایندی دارند. این روزها شبیه هر چه هستند جز عید! البته تردیدی نیست که سال نو از راه فرا رسیده است. اما درباره ی عید بودن روزهای اول سال 1387 می بایست تامل و درنگ کرد.



یکی- دو روز گذشته در شهر زیبا و پر از چاله چوله ام رشت، گشتی زدم از ترافیک هر ساله خبری نبود. انگار امسال مسافران کمتری به خطه ی سرسبزمان آمده اند. در این تعطیلات ملال آور دسترسی به آمار و ارقام هم دشوار است بر اساس یک رسم ناخوشایند تقریبا دو هفته ی اول سال رسانه های نوشتاری تعطیل و خبرگزاری ها نیمه تعطیل اند انگار همه چیز در یک سکون ملال آور فرو رفته است. در هر صورت آنچه که با چشم سر، و نه محاسبه دقیق، این روزها در رشت می بینم کاهش محسوس مسافران است.
حتا روزهای منتهی به نوروز بازار مثل گذشته شلوغ نبود. آنان هم که آمدند اغلب یا ساکی در دست نداشتند و یا پس از دو – سه ساعت گشت زدن در بازار، و نگاه حسرت بار به اجناسی که قیمت شان سر به فلک می زند با خرید یکی، دو تکه جنس به خانه بازگشتند. کم هم نبودند کسانی که ساعت ها با جیب های پر از خالی، سرگشته در کوی و برزن چرخیدند، دیدند و نخریدند. بیچاره مردانی که این روز و شب ها شرمندگی به خانه بردند و زنانی که نداری تنها دارایی شان است.
دیروز زنی میانسال را در نزدیکی فروشگاه کفش ملی دیدم دو دختر یکی حول و حوش ۱۶-۱۷ ساله و دیگری ۸-۹ ساله همراهش بودند. دختر کوچک تر چنان معصومانه می گریست که توجه ام جلب شد و قدم هایم را کندتر کردم نصف و نیمه، نفس کشیدن هایش دلم را به درد آورد او می گریست و مادر مستاصل اش با خشونت دستش را می کشید، زجر و محنت از چهره ی درهم کشیده ی مادر که زنی روستایی به نظر می رسید می بارید. همه ی خواسته کودک معصوم که برایش ضجه می زد لابد در خرید کفشی و جورابی، و شاید هم عروسکی خلاصه می شد که مادر بی چاره از اجابتش عاجز بود.
این روزها هر کس در کوی و برزن دوری بزند از این قبیل صحنه ها و شاید هم غمناک تر از این، بسیار خواهد دید هر چند برای من هیچ صحنه ای غم انگیز تر از گریه های بریده بریده ی یک دختر بچه معصوم نیست.


از راه رسیدن سال جدید به معنای یک گردش کامل سیاره کوچک ما به دور خورشید تابان است. این واقعه مهم بهترین بهانه برای عید گرفتن است. اما این گردش با شکوه شرط لازم و نه کافی عید است. برای عید گرفتن به دل شاد و سر خوش نیاز است. من که چنین نیستم اما امیدوارم اکثر مردم ایران زمین هر جای این سیاره ی خاکی که هستند دلشاد و سرخوش باشند. آرزو می کنم از این پس سال نو با خود عید را نیز برای مان به ارمغان آورد به امید آنروز و سال هایی به از این سال ها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سپاس از ابراز دیدگاه تان