آيا احمدي نژاد ضد اسراييلي ترين دولتمرد جهان است؟


در عرصه سياست همه چيز بهم مربوط است حتا اگر ظاهر امور جور ديگري بنظر رسد. اگر از شما بپرسند كدام حكومت در سه دهه ي اخير بزرگترين دشمن اسراييل بوده است چه مي گوييد؟ بدون ترديد انگشت اشاره ي اكثر غريب به اتفاق، به سمت ايران و نظام حاكم بر آن نشانه خواهد رفت. حال اگر سووال كنند در سه دهه ي اخير كدام دولت خصمانه ترين مواضع را نسبت به اسراييل گرفته و في الواقع دشمن ترين دشمنان آن كشور بوده است؟ باز به احتمال زياد، بسياري به دولت نهم و شخص محمود احمدي نژاد اشاره خواهند كرد. اما آيا به واقع چنين است؟ آيا به صرف سر دادن شعارهاي تند و آتشين بر عليه كسي يا كشوري مي توان مدعي شد كه ما آخر دشمني با فلان و بهمان هستيم من اينگونه نمي انديشم.
بنظر من اسراييل در سه سال اخير، و در كل از وقتي كه جناح محافظه كار راست سنتي اسم مستعار اصولگرا بر خود نهاده ، ميدان دار عرصه قدرت در ايران شد و همزمان با اتخاذ روش هاي انقباضي در سياست داخلي راه چالش با دنياي خارج را در پيش گرفت اسراييل كه به ظاهر بزرگترين سيبل سياست خارجي دولت نهم بوده و هست تاكنون بيشترين منفعت را از گفتار،كردار و رفتار اين دولت برده است. براي اثبات اين ادعا بايد مستدل سخن گفت من هم به اجمال استدلالم را مطرح مي كنم.
وقتي قطار صلح خاورميانه از مادريد به راه افتاد و در نهايت به نروژ رسيد عملن راهكارهاي كلي براي برون رفت از مهمترين چالش موجود در خاورميانه كه مادر بحران هاي ديگر اين منطقه نيز هست مشخص شد. در گام اول اعراب من جمله «ساف» (نماينده قانوني فلسطيني ها به زعامت ياسر عرفات) موجوديت اسراييل را پذيرفته و آنرا به رسميت شناختند. در مقابل اسراييل نيز پذيرفت ملتي بنام فلسطين وجود خارجي دارد و بايد از حق تعيين سرنوشت برخوردار باشد.
در همان نخستين گام ها بحث دو دولت در دو كشور به نتيجه رسيد. فلسطيني ها به انتفاضه خاتمه دادند اسراييل هم بخشي از مناطق اشغالي را تخليه كرد. فلسطيني ها و بطور مشخص سازمان آزادي بخش فلسطين«ساف» پايان جنگ مسلحانه عليه اسراييل به قصد «محو اين كشور از جغرافياي جهان» را رسمن اعلام كردند. حال نوبت اسراييل بود كه به وعده اش عمل كند.
البته روند صلح خاورميانه در مسير بي سنگلاخ و هموار پيش نرفت و هنوز با موانع جدي روبه روست. پيش از شكافتن بحث بهتر است كشور اسراييل و مناطق تحت اشغال اش را بشناسيم. سرزميني كه تا پيش از 1948 فلسطين خوانده مي شد در شرق مديترانه واقع شده است. اين سرزمين از غرب به درياي مديترانه،از شمال به لبنان،از شمال شرقي به سوريه،از شرق به اردن،از جنوب به درياي سرخ و از جنوي غربي با مصر همسايه است. مناطق شرقي اين سرزمين يعني جايي كه امروز كرانه غربي رود اردن خوانده مي شود مرتفع بوده و هر چه به سمت دريا پيش برويم از ارتفاع زمين كاسته مي شود همين موضوع بلحاظ ژيوپليتيك اهميت فوق العاده اي به منطقه كرانه غربي رود اردن بخشيده است. گذشته از اين تقريبن همه ي اماكن مقدسه ي يهوديان،مسيحيان و مسلمانان در كرانه غربي،ارورشليم و حومه آن قرار دارد. اگر به نقشه اين سرزمين نگاه كنيم از جنوب به شكل يك 7 است كه از نقطه اي در جنوب كرانه غربي به صورت دو خط موازي به سمت مرز لبنان پيش مي رود. منطقه اي كه به شكل 7 است تقريبن نيمي از اين سرزمين را تشكيل مي دهد. اين منطقه ي بياباني موسوم به صحراي نقب فاقد هرگونه اهميت ژيوپوليتيك و اقتصادي است. شايد تنها اهميت اش مرز كوچكش با درياي سرخ باشد جايي كه بندر مهم ايلات در آنجاست. بيست و پنج درصد از پنجاه درصد ديگر اين سرزمين را كرانه غربي رود اردن بعلاوه نوار غزه تشكيل مي دهد. بنابراين در حال حاضر هفتادوپنج درصد سرزمين فوق الذكر به عنوان اسراييل و بيست و پنج درصد ديگر تحت عنوان سرزمين هاي اشغالي فلسطيني شناخته مي شود. همانگونه كه گفته شد پنجاه درصد از سهم هفتادوپنج درصدي اسراييلي ها نه اهميت تاريخي(بلحاظ واقع شدن امكان مذهبي) دارد و نه از موقعيت ژيوپليتيك برخوردار است.
حال بايد ديد چرا علي رغم اينكه دو طرف اصلي منازعه موجوديت يكديگر را به رسميت شناخته اند باز سر اين زخم كهنه باز است. دو مساله مهم موانع عمده براي حل و فصل قطعي اين منازعه به حساب مي آيند. اول بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمين هاي مادري شان است . مساله دوم بحث بيت المقدس(اورشليم) است. درباره موضوع اول اسراييل معتقد است نمي تواند اجازه دهد آوارگان به داخل اسراييل بازگشته و شهروند اسراييلي شوند آنها معتقدند همين حالا از جمعيت نزديك به هفت ميليوني اسراييل يك و نيم ميليون نفرشان عرب هستند. با توجه به ساختار دمكراتيك نظام سياسي اگر از پنج ميليون فلسطيني ساكن در اقصا نقاط جهان چهار ميليون بخواهند به خانه اجدادي شان بازگردند و براي مثال دو ميليون نفرشان به كرانه غربي و غزه كه كشور مستقل فلسطيني ها در آنجا خواهد بود بروند و دو ميليون نفرشان هم به اسراييل بازگردند در يك بازه ي زماني دهساله تركيب جمعيتي اسراييل بهم خورده و تعداد اعراب و يهوديان مساوي و پس از حداكثر بيست سال اعراب در حالي كه كشور مستقل فلسيطني خاص خود را تشكيل داده اند در خود اسراييل هم، اكثريت خواهند يافت اكثريتي كه در انتخاباتي آزاد(كه در اسراييل وجود دارد) به راحتي مي توانند اكثر كرسي هاي پارلمان اسراييل را در اختيار گرفته و حتا با يك قيام و قعود طي مصوبه اي انحلال تنها دولت يهود در جهان را اعلام كنند. بنابراين حتا طرح مساله ي بازگشت آوارگان از نظرگاه اسراييلي ها به معناي عدم صداقت اعراب است. آنان مدعي اند اعراب در ظاهر و از سر اجبار موجوديت اسراييل را به رسميت شناخته اند و مي كوشند در پروسه اي آرام به هدفي كه طي چهار جنگ دست نيافتند برسند. اما فلسطيني ها همان اندازه كه اسراييل روي بازگشت آوارگان به داخل اسراييل حساس است روي مساله بيت المقدس شرقي و همچنين شهرك هاي يهودي نشين حساسيت دارند. فلسطيني ها قدس را مي خواهند و معتقدند آنجا پايتخت كشور مستقل فلسطين است. البته اين معضل دوم راه حل دارد و آنهم تقسيم شهر به دو قسمت شرقي و غربي است مسجدالاقصا كه براي فلسطيني ها نماد ملي و مذهبي محسوب مي شود در قسمت شرقي واقع است هر چند ديوار سليمان كه از مقدس ترين اماكن يهوديان است و در زير خاك قرار دارد در جوار همين مسجد واقع شده است. اما با همه اينها تقسيم يك شهر و حتا جدا سازي اماكن مقدسه مشكلي نيست كه قابل حل و فصل شدن نباشد. يك مساله ديگر هم هست كه از قضا همانقدر كه اسراييلي ها را از بازگشت فلسطيني ها به داخل اسراييل عصباني مي كند باعث خشم اعراب شده است مساله اي بنام شهرك هاي يهودي نشين واقع در كرانه غربي بالاخص حومه ي اورشليم.
اگر اين موانع برداشته شود كشور فلسطيني تشكيل، و در واقع اسراييل زمين را با صلح معامله خواهد كرد. اسراييل با عقب نشيني از گولان(جولان) با سوريه هم به صلح دايمي خواهد رسيد و يكي از قديمي ترين منازعات حال حاضر جهان ختم به خير خواهد شد. اگر چنين اتفاقي در خاورميانه رخ دهد دور نيست روزي كه خاورميانه گام در همان مسيري بردارد كه پيش از اين اتحاديه اروپا،اتحاديه آسياي جنوب شرقي(آ سه آن) و... برداشته اند. خاورميانه بدون جدال و بحران از اين پتانسيل برخوردار است كه به يكي از توسعه يافته ترين مناطق جهان تبديل شود. البته اين امر مستلزم اينست كه منازعه ي اعراب و اسراييل به طور نهايي حل و فصل شود و در وهله دوم ايرانيان،ترك ها،اعراب،كردها و يهوديان كه بزرگترين قوميت هاي ساكن در خاورميانه اند در مسالمت زيستن را بياموزند.
البته آنچه كه به عرض رسيد همه ي ماجرا نيست در اين منازعه به غير از طرف هايي كه پشت ميز مي نشينند و مي كوشند اين زخم كهنه را براي هميشه مداوا كنند كسان ديگري هم در هر دو طرف حضوري فعالانه و موثر دارند و اهداف خاص خود را دنبال مي كنند. در بين فلسطيني ها و حتا اعراب هنوز كم نيستند كساني كه نتوانستند با واقعيت وجودي كشوري به نام اسراييل كنار آيند. كساني كه هنوز خواب ناصريه، حيفا و ... را مي بينند. راديكال هاي عرب معتقدند اسراييل غده اي سرطاني، و موجوديتي نامشروع است اين كشور بايد از صفحه روزگار محو شود با توجه به اينكه در سه دهه اخير موضع رسمي حكومت ايران بر همين پايه بوده است مطالبات اين جريان را بيش از اين نمي شكافم. فقط در همين حد اشاره مي كنم با توجه به واقعيت هاي موجود در اين منطقه ، جهان و خصوصن پذيرش كشوري به نام اسراييل در سازمان ملل متحد، طرح محو اسراييل غير عملي و در شرايط موجود حتا امكان ناپذير بنظر مي رسد.
در سوي ديگر ماجرا هم، راديكال هايي هستند كه هرچند مطالبات شان عكس خواسته هاي راديكال هاي اين سو است اما ادبيات و روش هاي شان كمترين توفيري با هم ندارد. يهوديان راديكال معتقدند اسراييل نه تنها نبايد كرانه غربي و غزه را از دست بدهد بلكه بايد گسترش يابد. آنها معتقدند همه اماكن مقدسه يهوديان در كرانه غربي رود اردن قرار دارد. شهر الخليل كه مرقد ابراهيم پيامبر در آنجاست و يا اريحا و حتا هيكل سليمان كه در اورشليم شرقي واقع شده است همه در منطقه اي قرار دارند كه در صورت تشكيل كشور فلسطين تحت حاكميت اعراب قرار خواهند گرفت. اين دسته از يهوديان معتقدند اساسن قوم يهود بعد از دو هزارسال در به دري به سرزمين موعود آمد تا اسراييل كهن را تشكيل دهد در حالي كه با تقسيم بندي فوق اسراييل در همسايگي سرزمين موعود قرار خواهد گرفت زيرا سرزميني موعود بايد مقدس باشد و كشوري كه در آن هيكل سليمان، الخليل،اريحا، بيت الحم و... قرار ندارد ديگر نه مقدس است و نه موعود!
علاوه بر اين دسته از يهوديان، گروهي ديگر از اسراييلي ها با انگيزه هاي امنيتي و غير مذهبي مخالف روند صلح و تخليه كرانه باختري هستند. آنان معتقدند كرانه غربي در ارتفاع قرار دارد بنابراين بر اغلب شهرهاي مهم اسراييل مشرف است. اورشليم غربي،تل آويو،يافا و ... در باريكه اي بين دريا و كرانه غربي واقع اند اگر روزگاري جنگي بين اعراب و اسراييل رخ دهد موقعيت اسراييل كه فاقد عمق استراتژيك است در مخاطره قرار خواهد گرفت.
جريان مخالف صلح در جبهه اسراييلي ها اعم از مذهبي ها و غير مذهبي ها كه هر يك با انگيزه هاي خاص خود با تشكيل كشور فلسطين مخالف اند نيروي قدرتمندي در اسراييل به حساب مي آيند. آنان در راستاي اهداف شان به هر اقدامي دست خواهند زد. كما اينكه شاهد بوديم اسحاق رابين نخست وزير اسبق اسراييل كه مي رفت در كنار عرفات و با وساطت بيل كلينتون براي هميشه به اين منازعه خاتمه دهد چگونه ذبح شد. «ايگال امير» يهودي افراطي كه نخست وزير كشورش را به قتل رساند به صراحت، وي را به خيانت به آرمان هاي يهوديان متهم، و ترور وي را براي خود بزرگترين افتخار خواند. ترور «اسحاق رابين» در دل دولتمردان ميانه روي اسراييلي براي هميشه، بذر وحشت كاشت.
اما بايد ديد اكنون در چه وضعيتي هستيم؟ اگر پاسخ اين سووال را بيابيم مي توانيم به پارگراف اول اين نوشتار بازگرديم. اكنون محمود عباس از مقبوليت قابل توجهي در بين فلسطيني ها برخوردار است. اعتبار وي نزد محافل بين المللي در بالاترين حد قرار دارد. او اگرچه متحمل ضربات دردناكي از تندروهاي فلسطيني از جمله حماس شد اما اكنون كرانه غربي را در اختيار دارد و حماس هم در غزه محصور، و به سختي گرفتار اداره ي آنجاست.
«ابومازن» براي خلع سلاح ديپلماتيك اسراييل به طور تاكتيكي بحث بازگشت آوارگان را مسكوت گذاشت اما عقب نشيني بي چون و چراي اسراييل از كليه مناطق اشغالي از جمله بيت المقدس شرقي را خط قرمز خود قرار داد. او توانست در اين راه غربي ها و در راس همه ايالات متحده آمريكا را با خود همراه سازد. «جورج دبليو بوش» اولين رييس جمهوري آمريكاست كه به صراحت اعلام كرد اسراييل بايد مناطق اشغالي را تخليه كرده و اجازه دهد كشور مستقل فلسطيني تشكيل شود. عربستان سعودي هم براي حل معضل برچيده شدن شهرك هاي يهودي نشين واقع در مناطق فلسطيني، راه حلي اصولي ارايه داد. عربستان اعلام كرد اگر همه ي دويست هزار يهودي ساكن در بيت المقدس شرقي و كرانه غربي به اسراييل كوچ كنند حاضر است بيست ميليارد دلار به اسراييل جهت اسكان اين عده بپردازد در عوض فلسطيني هاي آواره كه به ميهن شان بازمي گردند در اين شهرك ها سكنا گزينند.
محمود عباس اخيرن مساله ديگري را پيش كشيده كه بيش از پيش اسراييل را در تنگنا قرار داده است. وي اعلام كرد اسراييل بايد از سرزمين هاي اشغالي عقب نشيني، و اجازه دهد كشور مستقل فلسطين تشكيل شود و يا اينكه همه اين سرزمين ها را به خاك اصلي اسراييل منضم سازد. جالب است اين موضعگيري به ظاهر عقب نشينانه عرصه را بي نهايت بر دولتمردان اسراييل تنگ كرده است. زيرا اگر دولتمردان اسراييلي از مناطق اشغالي عقب نشيني و راه تشكيل كشور مستقل فلسطين را هموار كنند با يهوديان راديكال مواجه خواهند شد و بعيد نيست به تير غيب امثال ايگال امير ها گرفتار شوند. اگر هم پيشنهاد به ظاهر سخاوتمندانه محمود عباس را بپذيرند و كرانه غربي و نوار غزه را به اسراييل منضم كنند يعني با دست خود بستر فروپاشي اسراييل را فراهم كرده اند. زيرا اكنون 5/3 ميليون فلسطيني در مناطق اشغالي زندگي مي كنند اگر اين مناطق جزيي به اسراييل بپيوندند فلسطيني هاي مناطق اشغالي منضم شده شهروند اسراييل مي شوند اين سه و نيم ميليون در كنار يك و نيم ميليون نفر عربي كه هم اكنون در داخل اسراييل زندگي مي كنند يك اقليت پنج ميليوني را در درون اسراييل تشكيل خواهند داد و بر اساس قوانين اسراييل از حق راي مساوي برخوردار خواهند بود (كما اينكه آن يك و نيم ميليون عرب اسراييلي اكنون حق راي دادن و راي گرفتن دارند و ده كرسي پارلمان صدوبيست نفره اسراييل در اختيار ايشان است) با توجه به پر زاد و ولدتر بودن فلسطيني ها نسبت به يهوديان ، در عرض ده سال اعراب به اكثريت تبديل و تمامي اركان حكومتي را به شيوه اي كاملن دمكراتيك در دست خواهند گرفت. در آن صورت حتا اگر نام اسراييل را هم تغيير ندهند در عمل پرونده ي تنها دولت خالص يهودي در جهان براي هميشه بسته خواهد شد.
اگر بر فرض شما به جاي دولتمردان اسراييلي از يك طرف با خواسته ي بر حق فلسطيني ها كه همه ي جامعه جهاني بر مهمترين مطالبه ي شان يعني داشتن كشوري مستقل تاكيد مي كند مواجه، و از طرف ديگر در داخل تحت فشار راديكال ها بوديد، بجز بحران آفريني در منطقه چه راهي براي كاستن از اين فشارها ، پيش روي تان قرار داشت؟ در واقع دولت اسراييل فقط در يك صورت مي تواند فشارهاي گسترده جهاني و همچنين فشارهاي جدي داخلي كه در دو جهت عكس هم قرار دارند را، هر چند به طور موقتي از سر خود باز كند آنهم ايجاد يك بحران، و معطوف كردن افكار عمومي به نقطه اي ديگر است.
در شرايطي كه ابومازن با طرح پيشنهاد عقب نشيني و تشكيل فلسطين مستقل و يا انضمام مناطق عرب نشين به اسراييل عملن دولت يهودي را در مخمصه قرار داده است از نقطه ي ديگري از خاورميانه نداي «محو رژيم صهيونيستي»،انكار هولوكاست و هارت و پورت هاي توخالي مشابه بلند شده ، باعث مي شود دولتمردان اسراييل نفسي به راحتي كشيده موقتن از تنگنا برهند.
اكنون اسراييلي ها به جاي اينكه به منطق تن در دهند و شجاعانه در مقابل تندروهاي داخلي بايستند و با عقب نشيني از مناطق فلسطيني و گولان سوريه براي هميشه خاورميانه را از نكبت اين منازعه ي تاريخي پاك كنند با علم عثمان كردن شعار احمدي نژاد و همچنين انگشت گذاشتن بر مساله ي هسته اي ايران عملن روند صلح خاورميانه را دور زده اند. آنان مي گويند كشوري در همين نزديكي هست، كه به گمان جامعه جهاني امكان دستيابي اش به سلاح هسته اي وجود دارد. رييس جمهور آن كشور به طور رسمي نه يكبار بلكه بارها وعده ي نابودي اسراييل را داده است حال در چنين شرايطي اسراييل حق ندارد فعلن روند صلح را معلق كرده و حتا با توسل به جنگ، خطر قريب الوقوع را از خود دور سازد؟
با همين استدلال اسراييل مي كوشد مقدمات حمله به ايران را فراهم كند و در واقع در جهت عكس خواباندن بحران حركت نمايد. در واقع تندروهاي داخل ايران دانسته و يا ندانسته ناجي دولت اسراييل شدند. دولت فعلي اسراييل به رياست ايهود المرت با اتهاماتي كه در ارتباط با فساد مالي به وي وارد كرده اند چنان در داخل اسراييل پايه اش سست است كه نمي تواند نقش آن دولت شجاع را برعهده گرفته ، با ايستادگي در مقابل يهوديان تندرو به خواسته جامعه جهاني مبني بر تخليه همه مناطق اشغالي و پذيرش كشور مستقل فلسطيني به پايتختي بيت المقدس شرقي تن در دهد. از همين رو بايد خطر حمله اسراييل به ايران و برافروختن آتش يك بحران دامنه دار در منطقه را جدي گرفت بحراني كه هيزم اش را را راديكال هاي اينسو و بنزين و كبريت اش را تندروهاي آنسو فراهم كرده اند. براي همين است كه در ابتداي اين نوشتار پرسيدم آيا مطمعن ايد دولت نهم از همه دولت هاي پيش از خود ضد اسراييلي تر است. از ياد نبريد دولت نهم هم با بحران هاي بسياري دست به گريبان است و يك بحران خارجي حتا زد و خورد نظامي تا حد زيادي مي تواند از بار فشارها بكاهد. هر چند اين بحران سازي ها براي دفع الوقت موقتي خوب است اما بالاخره كه چي؟ در نهايت هر دولتي ناچار است بحران هاي داخلي و مشكلات واقعي اش را با اتكا به روش هاي عقلايي به طور ريشه اي حل و فصل كند و يا در صورت ناتواني كنار برود تا كساني كه توانايي انجام كارهاي بزرگ و اتخاذ تصميمات شجاعانه را دارند قدرت را به دست گيرند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سپاس از ابراز دیدگاه تان