روزي كه توني بلر نخست وزير سابق بريتانيا داوطلبانه از قدرت كناره گيري كرد و همراه خانواده اش، از خانه ي شماره ي10 داونينگ استريت پا بيرون گذاشت كسي در لندن، بيرمنگام، منچستر و حتا اولستر ، اسكاتلند و ولز شادمانه عكس هاي وي را به آتش نكشيد يا پوسترش را زير پا نگذاشته، خشمگنانه بر كاغذ بيجان لگد نزد. دو فرداي ديگر هم، وقتي گوردون براون برود و يا پايان سال جاري ميلادي وقتي جورج دبليو بوش كليد كاخ سفيد را به سلف منتخب اش تحويل دهد نه كسي شادمانه مي رقصد و نه براي اين سنخ از دولتمردان و ديگر رهبران كشورهاي دمكرات جهان در گاه وداع شان با قدرت شكلك در مي آورد.اين بدان معنا نيست كه دولتمردان ممالك آزاد جهان منتقد، مخالف و يا حتا دشمني ندارند بلكه از آنروست كه در دوره ي صدارت شان منتقدان آزادانه از امكان انتقاد به ايشان و سياست هاي حكومت برخوردارند. رهبران ممالك جهان آزاد در قرنطينه ي ورود ناپذير و مصونيت ساز «هاله اي» از نور مقدس تامين نيستند بلكه گردن شان همواره زير تيغ تيز گيوتين منتقدان است لذا مي توان به چالش شان كشيد حتا مورد توهين قرارشان داد. جنگ و صلح، شرايط حساس و غير حساس هم تغييري در اين عرف و روال ايجاد نمي كند. براي مثال وقتي كه دانشجويان و طيف وسيعي از ژورناليست هاي آمريكايي عليه ريچارد نيكسون برخواستند آمريكا درگير جنگ دردسرساز ويتنام بود. دولت وقت آمريكا هرگز مخالفان رهبر وقت كشور را به بخاطر انتقادات و حتا آشوب و بلوا براه انداختن هاي شان آنهم در اوج جنگ و بحران به «اقدام عليه امنيت ملي» متهم نكرد. در نهايت هم اين نيكسون بود كه تن به خواست مخالفان داد و در زماني كه كشورش درگير جنگ بود قدرت را به معاونش جرالد فورد واگذار كرد و رفت تا سنت بي بديل دمكراسي پابرجا مانده و تجربه ارزشمند ديگري بر اندوخته هاي بشر آزاد معاصر افزوده شود.از همين روست كه در ممالك برخوردار از نعمت دمكراسي مخالفت با وضعيت موجود و به چالش كشيدن اعمال،افعال و گفتار، حتا كردار رهبران و زير سووال بردن خبط و خطاهاي شان، به عقده اي سنگين، محبوس در سينه ي شهروندان تبديل نمي شود. عقده اي كه روز رفتن شان سر باز كرده، مردمان را براي پايكوبي و شادماني و لگد مال كردن عكس و پوستر رهبر از كار بركنار شده به خيابان ها بكشاند. دقيقن همان اتفاقي كه غروب دوشنبه گذشته در «جمهوري اسلامي پاكستان» پس از كناره گيري پرويز مشرف رخ داد.فراموش نكنيد پرويز مشرف بسيار خوش شانس بود كه نه خود، بلكه تصاويرش در زير پاي عده اي از مردم لگدمال شد، و تقديري چون سرنوشت موسوليني ديكتاتور ايتاليا، چاوچسكو حاكم مستبد روماني، نوري السعيد نخست وزير دست نشانده ي بريتانيا درعراق و بسياري ديگر از مستبدان برايش مقدر نشد و مانند كساني كه وقتي تاريخ مصرف شان به اتمام رسيد و در روز موعودي كه از اوج قدرت به حضيض ذلت سقوط كردند بي هيچ هيبت و شكوهي همچون فلك زده ها معدوم نشد آري مشرف شانس آورد.بنظرم مشرف نسبت به بسياري از مستبدين سابق و لاحقي كه تاكنون جهان بخود ديده است ميهن پرست تر بوده است. زيرا وقتي با نارضايتي مردمش مواجه شد و دريافت كسي نمي خواهدش، بجاي اينكه با نمايندگان ملت به مقابله برخواسته، براي چند صباحي بيشتر در قدرت ماندن حمام خون براه اندازد مثل يك سياستمدارعاقل از سرنوشت همگنان خود، نظير همان ها كه ذكرشان رفت عبرت گرفته، سرش را پايين انداخت و هر چند سخت و دردناك عروس هزار داماد قدرت را طلاق داد.در دوره ي حكومت مشرف از فساد گسترده ي رسوخ كرده در رگ و پي نظام بروكراتيك پاكستان تا حدي كاسته شد، بجاي حمايت از گروه هاي ترويستي (همچون دولت هاي پيش از خود) به مقابله با افراطيون مذهبي برخواست، اوضاع اقتصادي به يُمن اتحاد وي با ايالات متحده بهتر شد و فضاي سياسي بي ثبات پاكستان تا حدي رنگ آرامش بخود ديد اما، همه ي اين فاكتورهاي مثبت اگر در يك كفه و نظام سلطه گر استبدادي كه شاني براي شهروندان قايل نيست در كفه ي ديگر قرار گيرد ارزش و اهميت عملكرد بعضن مثبت رهبر مستبد به پشيزي نمي ارزد.حكايت ديكتاتورهاي باصطلاح مصلح مصداق به قول قديمي ها«تشت طلا پر از خون است.» انسان پيش از نان، شغل و حتا امنيت، كرامت مي خواهد، دوست دارد رشيد و بي قيم زندگي كند. آزادي «حق مسلمي» است كه با زاده شدن انسان بدو تعلق مي گيرد نه اينكه قطره چكاني بطوراعطايي از جانب حكومت در حلق اش ريخته و يا همچون استخواني با منت بسيار جلويش پرتاب شود. اگر حكومتي انسانيت انسان ها را با ستاندن «حقوق مسلم» شان خدشه دار كند و مابه ازاي آن، تا گردن در اقيانوسي از جواهر غرق شان نمايد نه تنها كار درخوري نكرده است بلكه به اين مي ماند كه فردي را بكشند بعد گرانبهاترين البسه ها را بر تن اش كنند.مشرف نامتعارف و پيش از موعد مقرر از قدرت كنار رفت يا به تعبير صحيح تر ناچار به كناره گيري شد همانطور كه نامتعارف هم به قدرت رسيده بود. از ديدگاه نواز شريف نخست وزير وقت، فرمانده ارتش اتمي پاكستان خطري بالقوه براي تداوم حكومتش بحساب مي آمد. شريف موفق شده بود رقيب سنتي اش يعني بي نظير بوتوي فقيد رهبر حزب سكولار مردم را تبعيد و آصف علي زرداري شوهر وي را به اتهام فساد مالي به زندان بياندازد. تنها كسي كه مي توانست براي نواز شريف دردسرساز شود همين ژنرال مشرف فرمانده كل نيروهاي مسلح پاكستان بود. لذا شريف ابتدا درصدد عزل و سپس از سر راه برداشتن وي برآمد.نواز شريف روباه زيركي است كه در خدعه زدن يد تولايي دارد. بالاخره هم فرصتي براي تحقق هدف نواز شريف در از ميان برداشتن مشرف دست داد او فرودگاه را به روي هواپيماي حامل مشرف كه سوخت اش در حال اتمام بود بست. بدين ترتيب و طبق محاسبات شريف هواپيماي مشرف مي بايست سرنگون ، و علت حادثه سانحه ي هوايي اعلام مي شد.اما مشرف كه از نفوذ فوق العاده اي در «آي اس آي» (سازمان اطلاعات ارتش) و كل نيروهاي مسلح برخوردار بود موفق شد بين زمين و آسمان و در مرز تنگ و باريك مرگ و زندگي، خدعه ي نواز شريف را به خودش بازگرداند نيروهاي نظامي فرودگاه را براي فرود هواپيماي فرمانده شان گشودند بالافاصله ارتش مبادرت به كودتا كرد، شريف دستگير، زنداني و به مرگ محكوم شد.با پادرمياني عربستان سعودي، شريف از اعدام رهيده به آن كشور تبعيد شد. مشرف وعده داد بزودي انتخابات آزاد برگزار و از قدرت كناره گيري خواهد كرد وعده اي كه اگر تحقق مي يافت شايد امروز مشرف از جايگاهي متفاوت در اذهان و قلوب ملت پاكستان برخوردار بود.او چند بار به بهانه هاي مختلف از برگزاري انتخابات آزاد امتناع ورزيد پس از چندي خود را از رياست اجرايي كشور به رياست دولت ارتقا داده و چند سالي هم فعال مايشا تحت عنوان رييس جمهور حكومت كرد. بزرگترين پشتوانه هاي تداوم رهبري مشرف بر پاكستان اتمي، ارتش تحت فرماندهي اش، حمايت آمريكا و شاخه ي انشعابي از حزب اسلامگراي مسلم ليگ به رهبري نواز شريف بودند. بخش انشعاب يافته ي حزب مسلم ليگ حامي مشرف تحت عنوان شاخه ي قايد اعظم، و تشكيلات وفادار به رهبر در تبعيد، موسوم به شاخه نواز در عرصه سياست بعنوان پوزيسيون و اپوزيسيون فعال بودند.ماجراي يازدهم سپتامبر 2001 و به تبع آن جنگ جهاني با ترويست هاي اسلامگرا كه پاكستان در خط مقدم آن قرار داشت نيز به تداوم حكومت مشرف كمك شاياني كرد. پرويز مشرف هوشمندانه بالافاصله پس از اعلام جنگ غرب عليه القاعده كنارشان قرار گرفت اتحادي كه كمك هاي فراواني از طرف آمريكا به سوي پاكستان يكصد و چهل ميليون نفري سرازير كرد.پس از آرام شدن و تثبيت اوضاع در منطقه، آمريكا دريافت نمي تواند بيش از اين، به بهانه ي اينكه ژنرال چهارستاره ي پاكستاني دوشادوش اش عليه تروريزم مي جنگد به حمايت از حكومت نامشروع وي ادامه دهد. پشتيباني از شخصيتي نظامي كه پايه هاي حكومتش نه بر آراي مردم كه بر قنداق تفنگ سربازانش استوار است سنخيتي با معيارهاي دمكراسي كه آمريكا بزرگترين مبلغ اش در جهان است ندارد. بنابراين مشرف توسط متحدش آمريكا براي اعاده ي دمكراسي در پاكستان زير فشار قرار گرفت آمريكا از وي خواست با بازگشت رهبران مخالف موافقت كند وي ابتدا مقاومت مي كرد اما پس از كش و قوسي چندين ماهه و مذاكرات طولاني حزب مردم با دولت تحت امر مشرف، بي نظير بوتو ريسك بازگشت بدون توافق با حكومت را با همه ي خطراتش بجان خريد و به تبعيد خودخواسته اش در لندن ، پس از ده سال پايان داد.بوتو نيك مي دانست براي شكستن طلسم قدرت مشرف، ارتش و همچنين افراطيون مذهبي راهي جز تن در دادن بدين ريسك متصور نيست. او حتا از خطرات بازگشت به كشور اطلاع داشت و چند روز قبل از اينكه بسوي پاكستان پرواز كند براي دوستش تانسو چيلر نخست وزير اسبق تركيه ايميلي فرستاد مبني بر اينكه بايد برود هرچند مي داند جان بر سر اينكار خواهد گذاشت.ترور بوتو توسط افراطيون مذهبي، بسان زلزله اي پاكستان را لرزاند و به تبع، پايه هاي حكومت مشرف هم لرزيد. مشرف با اكراه شرط مخالفان را پذيرفت و از فرماندهي ارتش صرف نظر كرد و به ماندن در پست رياست جمهوري رضايت داد. بعد از ترور بوتو، مشرف نه قاتل بلكه بعنوان رهبر كشور، در ماجراي ترور بوتو مسوول شناخته شد. بر اين اساس با توجه به جو خاص بوجود آمده از پيش معلوم بود حزب مسلم ليگ شاخه ي قايد اعظم (حامي مشرف) شانسي براي پيروزي در انتخابات ندارد و شكست خواهد خورد كه در هم عمل هم چنين شد.نواز شريف در بحبوحه ي ترور بوتو فيگور هنرمندانه اي گرفت و ضمن همدردي با خانواده بوتو و هواداران حزب مردم، مشرف را مسوول مرگ خانم بوتو معرفي كرد. نواز شريف با سوار شدن بر امواج احساسات در حال قليان عمومي موفق شد بيشترين كرسي هاي پارلمان را از آن حزب خويش نمايد. حزب مردم به رهبري اسمي پسر بوتو و تحت هدايت عملي آصف زرداري نيز آراي قابل توجهي بدست آورد. اين دو حزب علاوه بر انتخابات مجلس سراسري در انتخابات مجالس ايالات چهارگانه پاكستان هم، حزب حامي مشرف را به سختي شكست دادند.دمكراسي خود بازيافته ي پاكستان فقط كمتر از يكسال مشرف را بر مسند رياست جمهوري تحمل كرد اما بيش از اين مدت حاضر به پذيرش حضور مستبدي فاقد پايگاه مردمي در ساختار قدرت نبود. كسي كه سال ها به بهانه هاي مختلف از تفويض قدرت به منتخبان ملت سرباز زد. در روزهاي منتهي به استعفاي مشرف، مجالس ايالات چهارگانه طي بيانيه اي خواستار استعفاي وي شدند چند روز بعد مجلس ملي وي را تهديد به استيضاح كرد. دست آخر اينكه پرونده ي حكومت مشرف روز دوشنبه بيست و هشتم مرداد 1387 با استعفايش، پيش از آنكه استيضاح شود بسته شد. مشرف اگر نود روز پس از كودتا عليه نواز شريف، طبق وعده اي كه داده بود با برگزاري انتخاباتي آزاد، قدرت را به منتخبان ملت تسليم مي كرد بي شك پس از سرفرازانه برخواستن از كرسي صدارت، در صدر تاريخ معاصر كشورش نيكنام، ماندگار مي شد. اما او فقط هفت سال بيشتر حكومت كردن را، به تا ابد در تارك تاريخ درخشيدن، ترجيح داد و عاقبت گريان با قدرت وداع كرد. گريه ي خودكامه گان خنده دار و مسرت بخش است، نيست؟ از همين روست كه «خندند بر آن ديده كه اينجا نشود گريان».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان