پنجم مرداد سالروز وفات محمدرضا شاه پهلوي است، آخرين پادشاه سلسله پهلوي و در واقع آخرين شاه نظام دو هزاروپانصدساله شاهنشاهي ايران.

محمد رضا پهلوي در چهارم آبان ماه سال 1298 متولد شد. او و خواهر توامانش «اشرف»، فرزندان دوم و سوم رضاشاه از همسر دومش «تاج الملوك» بودند. محمدرضا تقريبا 16 ماه پيش از واقعه اي بسيار سرنوشت ساز، كه بر زندگي او ، پدرش و كليت ميهن مان تاثير شگرفي برجاي گذاشت متولد شد. محمدرضا پهلوي از بدو تولد مورد توجه ي پدر سخت گيرش بود. در هنگام تولد دوقلوها، «رضاخان» با درجه سرتيپي در نيروي شبه نظامي قزاق خدمت مي كرد. ازدواج با دختر فرمانده اش و همچنين بروز رشادت در ماموريت هاي محوله، سبب شد رضاخان مدارج ترقي را يك به يك ولي به سرعت بپيمايد. رضاخان در جواني با دخترعموي خود ازدواج كرد كه حاصلش فرزند دختري به نام «همدم السلطنه» بود. همسر اول رضاخان خيلي زود دارفاني را وداع گفت. خواهر بزرگ محمدرضا چندان مورد توجه بقيه خواهران و برادرانش نبود و مدتي پس از انقلاب در غربت درگذشت.

محمدرضا پهلوي غير از اشرف يك خواهر تني بزرگتر از خود به نام «شمس» و يك برادر كوچكتر به اسم «عليرضا» داشت. عليرضا در اوان جواني در يك حادثه هوايي كشته شد. گفتني است مرگ نابهنگام برادر تني محمدرضا تاثيراتي عميقي بر روند زندگي خصوصي او گذاشت.

محمدرضا در سن نوزده سالگي با «فوزيه» خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد و از وي صاحب دختري بنام شهناز شد. ازدواج اول و زود هنگام محمدرضا تقريبا از روي اجبار و اصرار پدر بود و وليعهد جوان چاره اي جز تمكين نداشت.

رضا شاه از همسران غيرقاجاريش، فقط دو پسر يعني محمدرضا و عليرضا را داشت. برطبق متمم قانون اساسي مشروطه ايران كسي بايد بر تخت مي نشست كه ازهيچ سو نسبش به خاندان قاجاريه نمي رسيد از اينرو بقيه برادران ناتني محمدرضاشاه نمي توانستند جانشين برادر تاجدار خود شوند. تنها جانشين احتمالي محمدرضا شاه برادر تني اش عليرضا بود. پادشاهي يك زن هم طبق قانون اساسي ممكن نبود و شهناز فرزند ارشد آخرين پادشاه ايران امكان جانشيني پدر را نداشت. زندگي مشترك محمدرضاشاه و ملكه فوزيه ديري نپاييد و محمدرضا شاه از فوزيه جدا شده و همسر ديگري به نام ثريا اسفندياري اختيار كرد.

شاه به ثريا بسيار عشق مي ورزيد حتي روزي به يك روزنامه نگار غربي گفت كه در همه زندگي دوعشق داشته است كه يكي ايران و ديگري ثريا است. ازدواج اول محمدرضا شاه تقديري، مقدر شده توسط پدر بود و به تبع اجباري، و طلاق از همسر دلبسته ي دومش نيز تقديري بود كه سرنوشت برايش رقم زد.

ثريا نازا بود و نمي توانست مهمترين ماموريت ملكه، كه به دنيا آوردن پسري براي پادشاه بود را به انجام برساند. محمد رضا به برادر كوچكترش چشم دوخته بود كه آنهم دچار عاقبتي غم انگيز شد. ظاهرا تقدير مي خواست به اين مرد يادآوري نمايد كه هيچ چيز در يد اختيار او نيست و نمي تواند آنگونه كه دوست مي دارد زندگي كند.

حتي يكبار ثريا از او خواست به سرنوشت پشت كرده و تقدير ديگري براي خود رقم بزنند. در واقع قبول پيشنهاد ثريا مبني بر استعفا از سلطنت و رفتن سراغ يك زندگي متعارف،متضمن پشت كردن به عشق اول محمدرضا شاه يعني ايران بود. جفايي كه محمدرضا نه مي خواست و نه مي توانست در حق دلبستگي اش به مام ميهن روا دارد. او با چشماني اشكبار از ثريا جدا شد. محمدرضا پس از جدايي از ثريا چندي مجردي را تجربه كرد. در آن مدت گزينه هاي مختلفي براي ازدواج به او پيشنهاد مي شدند. اما شاه علاقمند بود انتخاب همسري مناسب را به شهناز تنها فرزندش بسپارد و او نيز به كمك شوهرش اردشير زاهدي، اين وظيفه را بخوبي انجام داد. فرح پهلوي بانويي جوان سال، زيبا و البته برخواسته از طبقه متوسط و غير اشرافي، خيلي زود توسط دختر و داماد محمدرضا و سپس خود شاه پسنديده شد. ازدواج سوم شاه خيلي زود سر گرفت . فرح ديبا براي آخرين تاجدار ايران زمين چهار فرزند به دنيا آورد اولين فرزند مشترك محمد رضا و فرح، «رضا» نام نهاده شد او در بيمارستان حمايت از مادران در جنوب تهران چشم به جهان گشود و خيال پدر را از بابت جانشيني آسوده ساخت.

پس از آن زندگي خصوصي شاه علي رغم شايعات بي اساس، كمتر فراز و نشيبي بخود ديد. او پس از آنكه صاحب وليعهدي شد با اعتماد به نفس بيشتري به رتق و فتق امور پرداخت. البته آنهمه تكاپو جز وظايف او نبود زيرا طبق قانون اساسي مشروطه پادشاه فقط بايد سلطنت مي كرد و حكومت را به نخست وزير برگزيده مجلس برآمده از آراي ملت مي سپرد. اما ازدهه ي سي (پس از 28مرداد32) عملا اينگونه نبود و محمدرضا، هم شاه بود هم نخست وزير و هم حتي وزير خارجه و وزير جنگ و...!

محمدرضا شاه در گفت و گويي با روزنامه نگاري فرانسوي در پاسخ به سوالي در همين ارتباط ، تاكيد مي كند كه كشورش با خطرات بسياري مواجه است. هنوز اكثريت مردم بي سواد هستند و در يك كلام اينكه، دمكراسي پديده اي مدرن است كه نمي توان آنرا در جامعه اي عقب مانده پياده كرد.البته درباره درستي و يا نادرستي اين تحليل حرف بسيار است.

محمد رضاشاه استراتژي اش را براي دستيابي كشور به دمكراسي پايدار مشخص كرد او معتقد بود با استفاده از نظم و امنيت موجود و به مدد درآمد سرشار نفتي بايستي مدرنيزاسيون را در همه ي ابعاد، در ميهن اهورايي مان مستقر كرد و سپس به آرامي درها را به روي هواي تازه و نسيم دمكراسي گشود. سرعت رشد اقتصادي در ايران بگونه اي بود كه شاه گمان مي كرد تا سال1364 ايران به مهمترين قطب اقتصادي آسيا يعني بالاتر از ژاپن تبديل خواهد شد.

ساخت نيروگاه هاي بزرگ، صنعت ذوب فلزات، مجتمع هاي بزرگ پتروشيمي، سدهايي كه در نوع خود در آسيا بي نظير بودند و همچنين احداث راه آهن ،بنادر و بزرگراه ها، پايه هاي استواري بودند كه قرار بود اقتصاد مدرن كشور بر روي آن قرار گيرد. روندي كه تا آخرين ماه هاي سلطنت آخرين پادشاه، با موفقيت طي شد. او در واقع وظايف نداشته نخست وزيري را بخوبي به انجام رساند.

ميانگين قيمت نفت در 25 سال آخر حكومت پادشاهي، نزديك به 11 دلار بود اين رقم به نسبت ميانگين قيمت نفت در بيست و پنج سال اخير بسيار ناچيز بنظر مي رسد امابه مدد افزايش بهاي نفت شاه توانست بخشي از برنامه هاي بلند پروازانه خود را به اجرا درآورد. برنامه هايي كه بخش اعظم آن ناتمام ماند و اجراي بعضي از آن طرح ها و پروژه هاي بزرگ براي يك تا دو دهه به تعويق افتاد.

درزمينه ي سياست خارجي و نفوذ در منطقه ي خليج فارس، شاه موفق شده بود اقتدار ايران را به همسايگان، حتي قلدراني چون بعثي هاي عراق تحميل كند. ايران عملا به ژندارم منطقه تبديل شده بود.

در «برنامه سند چشم انداز» كشور مهمترين هدف، رسيدن به جايگاه «قدرتمندترين» كشور در منطقه تا سال 1400 مي باشد. اگر بپذيريم كه ايران در ابعاد اقتصادي، نظامي و حتي برنامه هاي اجتماعي مانند كاهش بيسوادي از تركيه،عربستان و مصر به عنوان پيشرفته ترين ممالك منطقه سرتر بوده است به اين نتيجه مي رسيم كه به واقع، شاه بهترين نخست وزير ايران در طول تاريخ بوده است! زيرا ما 28 سال پيش در جايگاهي قرار داشتيم كه اكنون بايد بيست و چهار سال بكوشيم تازه شايد به آن جايگاه بازگرديم.

در اين مقاله خواستم فقط به بيوگرافي خلاصه شده محمدرضا شاه در سالروز درگذشتش اشاره اي داشته باشم. بررسي تاريخ معاصر و موشكافي زندگي اين مرد در همه ابعاد مجالي فراخ تر مي طلبد.

... محمد رضاشاه در پنجم مرداد ماه سال 59 تقريبا دو ماه قبل از حمله عراق به ايران در مصر همانجا كه در نوزده سالگي رخت دامادي بر تن كرده بود درگذشت. مقبره شاه در كنار قبررضاشاه در مسجد الرفايي قاهره قرار دارد.

شاه در چهارم به دنيا آمد و در پنجم از دنيا رفت فاصله اين چهار و پنج اما، شصت و يك سال بود. عمري كم طول و بسيار عريض. محمدرضا پهلوي اگرچه اسير سر پنجه تقديرشد اما تقدير ملتي را رقم زد.

روزگاري شير بوديم، ديده بوديد در مرغزار

پس ببينيدش كنون كُنج قفس، با حال زار

صيد شد صياد پير، بازيچه اي، اكنون اسير

از ياد نبرده بيشه را، در قفس هم، آن شير پير

بند بر پاها، در غُل و زنجيرش ، دو دست

لعنت بر گله ي کفتارها، كاين چنين حرمت بيشه شكست

تيغ افتاده بدست زنگيان مستِ مست

حرمت ميخانه رفت بر باد و، آسانم شكست

سرِ سردار ميهن را ببين ، بر سر دار

خانه اي با خون دل ساخته، برسر ما گشته آوار

اشك بود در ديدگانش وقتي كه رفت، سردار

مُردن شير، عروسي شُغال بود با زشت ترين،كفتار

حال نه سر مانده است نه سردار و سپاهي

نسل به نسل، وارث رنجيم كنون، در عين بي گناهي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سپاس از ابراز دیدگاه تان