





آتش بحران در قفقاز عليرغم همه ي تلاش ها، طبق اخبار واصله در حال شعله ورتر شده است. برخي ها سااكاشويلي رييس جمهور گرجستان را آغازگر ماجرا و مقصر اصلي قلمداد کرده اند چون ارتش را به جمهوري خودخوانده اوسيتياي جنوبي با جمعيت صدوبيست هزار نفره اعزام كرد تا حاكميت ملي كشورش را اعاده كند.براي شكافتن مساله در اين پيرامون، بايد به دورترها نگريست. به سال 1992 زماني كه گرجستان استبداد زده از سر استيصال و تحت فشار روسيه زياده خواه قبول كرد اعلام استقلال اوسيتياي جنوبي را موقتن ناديده انگاشته و به اقدام نظامي جهت اعاده حاكميت ملي اش دست نزند. اما دولت فعلي گرجستان كه برآمده از آراي مردمي ست دليلي ندارد تحت استيصال به عهدنامه هاي استعماري گردن نهد. جهان اوسيتياي جنوبي و همچنين آبخازيا را بخشي از قلمروي گرجستان مي داند. كدام قاعده ي سياسي حكم مي كند دولتي از اعاده حاكميت ملي در تماميت ارضي اش چشم پوشي نمايد؟البته نبايد از ياد برد كه روس ها هنوز كينه ي جدايي كوزوو از صربستان اسلاو تبار و متحد تاريخي اش آنهم با حمايت غرب ، همچنين درخواست عضويت گرجي ها در ناتو را در دل داشتند و بدنبال فرصتي براي چنگ و دندان نشان دادن بودند واكنش كلنگي و زياده روي روسيه با تجاوز به بخش هاي ديگر گرجستان و حتا نزديك شدن به تفليس را بايد در همين راستا ارزيابي كرد.هر گاه ازگرجستان سخن به ميان مي آيد ناخودآگاه، نام ها و نامرادي هاي تاريخي به ذهنم متبادر مي شود. آقامحمدخان، گرگين خان، كاترين، فتحعلي شاه مملكت برباد ده و همچنين خاطرات بسيار تلخي كه گذر زمان نتوانسته طعم زهرآگين اش را از ذايقه مان بزدايد. خطاي جنايت آميز آقامحمدخان در كشتار مردم تفليس زمينه ساز نفرت مردم قفقاز عليه ايران بزرگ شد پس از مرگ وي در همان تفليس، جانشين بي لياقتش مقهور خيانت حاكم وقت گرجستان بنام گرگين خان و مطامع استعماري و زياده خواهي روسيه تزاري شد در نتيجه بخشي از پيكره ي امپراتوري ايران از مام ميهن جدا شد.روسيه در طول تاريخ كم بلا سر ايران و ملتش نياورده است. تقريبا نيمي از قلمرو و همچنين جمعيت ايران از حيطه ي حاكميت ملي مان بدست روس ها و با حمايت مزورانه بريتانياي كبير خارج شد. روسيه در طول دو قرن اخير آنقدر به ما جفا كرده، كه براي نفرت مان از اين خرس خون آشام به حد كافي دليل داشته باشيم.روسيه كشوري است كه رژيم هاي مختلف اش با تفاوت هاي ماهوي بلحاظ ايدئولوژيك، اعم از تزاري، كمونيستي و يا جمهوري، از سياست خارجي واحدي در همه ي ادوار مبتني برهمان سياست خارجي گسترش طلبانه ي دوران پطر كبير پيروي كرده اند. سياستي مبتني بر گسترش هر چه بيشتر حوزه ي نفوذ شان در پيرامون و چشم طمع دوختن به تماميت ارضي و منابع و امكانات همسايگان، كمتر همسايه اي پيرامون روسيه هست كه در طول دو قرن اخير بخشي از سرزمين اش را بخاطر سياست هاي زياده خواهانه ي روس ها از دست نداده باشد. ساخالين جنوبي و جزاير كوريل از ژاپن ستانده شد، قفقاز را از ايران جدا كرد، مولداوي را از روماني گرفت، لهستان نيمي از سرزمين اش را از دست داد و نصف شد، وسعت فنلاند هم بخاطر از دست دادن قلمروش اكنون نصف صدسال قبل است. اينها واقعيت هايي هستند كه برخي ها در ايران به عمد يا به جهل از ياد برده يا نمي خواهند حتا بدان بينديشند.اگر روسيه تزاري نيمي از ايران را از ايرانيان ستاند، روسيه شوروي هم به رهبري استالين مستبد خونريزش در بحبوحه ي جنگ بين الدول دوم چشم ناپاك طمع كارش را به آذرآبادگان و كردستان ما دوخته بود و حتا عملن توسط عوامل مزدور داخلي اش همچون فرقه ي دمكرات پيشه وري و حتا «حزب خائن توده» فتنه اي بر پاساخت و اگر نبود درايت،شجاعت و سرعت عمل حاكميت وقت ايران و همچنين حمايت آمريكا، امروز در نقشه ي جغرافيا، گربه ي نشسته بر «هارتلند» بدون سر بود.ما آنقدر دلايل تاريخي و حتا غير تاريخي داريم كه «در روز واقعه» كنار روس ها نايستيم ، حتا بر عكس در بزنگاه هاي گوناگون، در جبهه مقابل روس ها بكوشيم بطريقي حقوق و منافع از كف رفته خود را بازستانيم يا لااقل انتقام آنچه بر ما گذشته را بگيريم.از تاريخ كه بگذريم روسيه همين حالا هم براي مان كم نگذاشته است مگر نقش روسيه را در تقسيم مجدد درياي مازندران و پايمال كردن حقوق مان از ياد برده ايم؟ مگر روسيه عليرغم دريافت چند برابر پول گردن كلفتي، اتمام و افتتاح راكتور اتمي بوشهر را مدام به تاخير نمي اندازد؟ مگر روسيه از اختلاف حكومت اسلامي و غرب به نفع خود بهربرداري نكرده و بارها اين منازعه دستاويز باج خواهي اش از طرفين نشده است؟ روسيه اگر در ابتداي هر منازعه اي از دولت ايران حمايت كرده فقط براي بالا بردن بهاي معامله اي ست كه در پي اش با آمريكا مي كند نمونه روشن اش قطعنامه هاي شوراي امنيت است روسيه هميشه در گام اول با فشار بر ايران مخالفت مي كند اما امتيازش را كه گرفت دست در دست بقيه ي اعضاي شوراي امنيت راي اش نه حتا ممتنع بلكه موافق آراي بقيه بوده است، منازعه ي جمهوري اسلامي با غرب به نان خانه روسيه تبديل شده آن طرف از آمريكا امتياز مي گيرد از اين سو به احساس خطر جمهوري اسلامي دامن زده و ميلياردي اسلحه مي فروشد خب چه بهتر از اين؟ سلاح هايي كه با پولش مي شد بلوچستان را سوييس ، يا خوزستان را به كويت تبديل كرد!با همه ي اينها سياست خارجي ايران نه فقط در سه سال اخير بلكه در سه دهه ي گذشته بيش از آنكه مبتني برمنافع ملي مان باشد بر اصل «نه بر حب علي بلكه بر بغض معاويه» استوار بوده است. چون آمريكا يكطرف ماجراست ما بايد از روسيه زياده خواه حمايت كنيم! اصلن از ياد مي بريم كه اگر بخواهيم سياست بازي را هم كنار بگذاريم و جانب حق را بگيريم اينجا(در منازعه ي اخير) گرجستان محق است عليرغم اينكه از جمعيت صدوبيست هزار نفره اوسيتيا 65درصد روس تبار هستند اما اين منطقه جزيي از قلمرو شناخته شده ي گرجستان است.اگر قرار باشد وجود قوميت هاي متفاوت معيار جدايي و تجزيه كشورها قرار گيرد آيا ما هم حاضريم بپذيريم بخشي از مام ميهن مان چون بخشي از ساكنانش ترك زبان يا عرب نژاد هستند جدا شده به هم زبانان و هم نژادهاي شان بپيوندند؟ بي شك پاسخ هر ايراني ميهن دوستي خير است. بنابراين چگونه چنين حقي براي گرجستان قايل نيستيم؟شانزده سال قبل «ازویاد گامساخوردیا» حاكم مستبد گرجستان تحت اجبار و فشار به قراردادي استعماري با روسيه تن در داد. اما اكنون حكومتي برآمده از آراي ملت در گرجستان بر سركار است بنابراين چرا بايد اين دولت مردمي به قرارداد هاي استعماري حاكم اسبق فاقد مشروعيت مردمي با روسيه پايبند باشد؟ پس گرجستان چه وقت بايد حاكميت ملي اش را بر همه ي قلمرواش اعاده كند؟روز پنجشنبه شبكه چهار تلويزيون جمهوري اسلامي ميزگردي در ارتباط با بحران قفقاز ترتيب داد مفسري بنام بهشتي پور حاضر در استوديو سنگ روس ها را به سينه زده روي خط سياست رسمي گام برمي داشت اما ميهمان تلفني برنامه بنام احمديان در همان ابتداي تفسيرش به نقش مداخله جويانه روس ها اشاره و به گرجستان جهت اعاده ي حاكميت ملي اش حق داد از همين رو مجري پابرهنه وسط حرف احمدي پريده بخاطر ضيق وقت اجازه نداد مفسر، تفسيرش را به آخر برساند جالب تر اينكه برنامه عليرغم ضيق وقت با همان ميهمان همسو با سياست رسمي ادامه يافت!عقلانيت،حقيقت و همچنين احساس تاريخي حكم مي كند در منازعات مختلف روبه روي روس ها و نه در كنارشان بايستيم. حتا اگر از منظر ايديولوژيك هم بخواهيم به قضيه نگاه كنيم بنا به اصل حمايت كردن از مسلمانان كمك خواسته ي مظلوم واقع شده، مي بايست بخاطر كشتار چچن هاي مسلمان، در مقابل روس ها موضع گيري مي كرديم مگر خون چچن هاي مسلمان از خون ديگر مسلمانان مورد حمايت حكومت اسلامي كمرنگ تر است؟گذشته از اين، روس ها در پنجاه سال اخير كم مسلمان كشي نكرده اند كشتار يك ميليون افغاني، صدهزارچچني، هزاران تاتار و... شاهدي بر اين مدعايند. من شخصن اعتقادي به نگاه ايديولوژيك ندارم و تنها معيار سنجش از نگاهم منافع ملي ميهن اهورايي ام است. اما آنان كه ايديولوژي زده اند چگونه اين وقايع و واقعيت هاي تاريخي را از ياد مي برند؟ كساني كه هنوز بخاطر كشته هاي «صبرا و شتيلا» عزادارند اما از قاتلين صدها هزار مسلمان در بالكان و افغانستان گذشته حتا به طرق گوناگون كنارشان مي ايستند!بنظر مي رسد عداوت هاي مبهم و مجهول والعله، بعضن برخي از آمريكاستيزان را از دايره ي درايت خارج و به ورطه ي لجاجت كشانده است. آمريكا نه نيمي از سرزمين مان را از پيكره ي مام ميهن جدا كرد، نه در طول تاريخ همچون شمشير داموكلس بالاي سرمان ايستاد تا نفس نتوانيم بكشيم، نه حتا همچون شوروي ارتش عراق را تا بن دندان مسلح كرده تا هشت سال مقابل ايران صف آرايي كند هيچ كارشناسي هم تاكنون با ادله و مستندات نگفته ارتش عراق كه بنيانش بر پايه ي سلاح هاي روسي و اروپاي شرقي بنا شده بود زمان «جنگ تحميلي» از آمريكا اسلحه اي دريافت كرد در عوض ما بي واسطه و با واسطه اسلحه گرفتيم هم از آمريكا و هم از اسراييل (هاشمي رفسنجاني مسوول وقت جنگ در مصاحبه اي به تلويح خريد اسلحه از اسراييل را تاييد كرد وي تامين سلاح را آنهم در هنگامه ي جنگي فراگير مشروع شمرد از هر جايي حتا اسراييل، البته درست هم مي گفت)، گذشته از اينها در مقاطعي آمريكا به ايران كمك هاي حياتي كرده است نمونه اش بازستاندن آذرآبادگان و كردستان از دست مزدوران روسيه شوروي است كه بدان اشاره كردم. ترديدي نيست بدون حمايت آمريكا و حتا تهديد اتمي اش عليه شوروي، اعاده ي حاكميت ملي بر شمال غربي ميهن مان ممكن نبود.از دولت ايران انتظاري جز در پيش گرفتن سياست سنتي متخذه اش در زمينه هاي مختلفه از جمله امور خارجي نمي رود. اما روشنفكران، آزاديخواهان و ايران گرايان مراقب باشند مبادا سوراخ دعا را گم كنند. از ياد نبريد بنا به دلايل پيش گفته ما ضد روسيه و طرفدار موضع بحق گرجستان هستيم. آنچه كه بايد درباره گرجستان و مناطق خودمختارش بدانيم: کشور گرجستان يکی از کشورهای قاره اروپا است البته بطور دقيق کشوری است که در منطقه اوراسیا قرار دارد که مرز بین اروپا و آسيا است.گرجستان در مرکز و غرب ماورا قفقاز واقع شده و از شمال با فدراسیون روسیه، از شرق با جمهوری آذربایجان، از جنوب با جمهوری ارمنستان، و از جنوب غربی با ترکیه هم مرز است. طبیعت گرجستان گوناگون است: این جمهوری با نواحی ناهموار مشخص میشود و دو سوم آن کوهستانی است؛ بلندترین قله این کشور با ارتفاع ۵۰۶۹ متر بر فراز کوه شخارا قرار دارد. گرجستان غربی دارای اقلیم مرطوب جنب مداری است، در حالی که در گرجستان شرقی خشک یا معتدل مرطوب است. منابع طبیعی جمهوری شامل زغال سنگ، نفت، منگنز، فلزات غیرآهنی و معادن غیر فلزی است. از آب رودخانه های گرجستان در تولید برق و آبیاری اراضی نیز استفاده میشود.جمهوری گرجستان شامل جمهوری خودمختار آبخاز و جمهوری خود مختار آجارستان بوده و به ۶۵ ناحیه و مناطق روستایی تقسیم میشود، دارای ۱۳ شهر و چندین شهرک است که شامل شهرهای تفلیس، کوتائیسی، گوری، چیاتورا، روستاوی، پوتی، تقیبولی، زوگدیدی، تسقالتوبو، سوخومی، تقوارچلی، گاگرا، باتومی و ۳۷ شهر کوچک، ۶۱ مرکز روستایی و ۴۵۰ روستا است.مساحت گرجستان ۶۹٬۷۰۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۴٫۶ میلیون نفر است. گرجیها يکی از قدیمی ترین ملل جهان به شمار میروند.سرزمین اوستی شامل دو بخش شمالی و جنوبی است که اوستی جنوبی در خاک گرجستان و اوستیای شمالی-آلانیا در خاک روسیه به صورت جمهوریهای خودمختار قرار دارند.در سدههای چهارم تا اول پیش از میلاد ٬ سکاها و سرمتها با آلانها پیوند حاصل کردند در سدهٔ هفتم هجری ٬ ۱۳ میلادی گروه کثیری از مردم این سرزمین به دست مغولان و تاتارها کشته شدند. در سدهٔ ۱۵ تا ۱۸ میلادی تشکیل قومی مجدد آنها آغاز شد.[۱]گرجیها ٬ مردم اوستی را اوسامی و روسها ٬ یسامی مینامیدند پس از پایان هجوم مغولان مردم ساکن اوستی جنوبی زیر سلطهٔ اشراف و ملاکان گرجی قرار گرفتند. در سال ۱۷۷۴ میلادی روسها بر سرزمین اوستی مسلط شدند. سال ۱۸۰۱ میلادی جنوب اوستی به همراه گرجستان به تحت الحمایگی روسیه درآمد. در نیمه نخست سدهٔ ۱۹ میلادی طی سالهای ۱۸۰۴ ٬ ۱۸۱۰ ٬ ۱۸۳۰ ٬ ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ مردم این سرزمین علیه روسیه قیام کردند و سر به شورش برداشتند. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مردم اوستی از طاعت روسیه سر باز زدند ٬ ولی سرانجام سرکوب شدند. اوستی به دو قسمت تجزیه شد بخش شمالی آن جزء روسیه شد و بخش جنوبی آن به صورت جزیی از گرجستان درآمد.مردم اوستی به سبب تعلق به اقوام آریایی خود را ایرون مینامند که مشابه نام ایران است. اوستیها از بازماندگان اقوام آریایی سکا و سرمت و نیز آلانها هستند. سکاها در تاریخ ٬ همان قوم تور یا توران اساطیری و سرمتها همان بازماندگان سرم اسطورهای هستند که در نوشتههای متأخر به صورت سلم آمدهاست. از دیدگاه زبان شناسی زبان مردم اوستی از شاخه زبانهای ایرانی شناخته شدهاست. تشکل این قوم را مربوط به سدههای هفتم و هشتم پیش از میلاد دانستهاند.[۱]نام بومی آسی برای اوستیا یعنی ایریستان نیز به معنای "ایرانستان" (سرزمین ایرانیان) است. نام آلان نیز خود شکلی از نام ایران (آریائیان) است.[۲]سرزمین اوستی شامل دو بخش شمالی و جنوبی است که اوستی جنوبی در خاک گرجستان و اوستیای شمالی-آلانیا در خاک روسیه به صورت جمهوریهای خودمختار قرار دارند.در سدههای چهارم تا اول پیش از میلاد ٬ سکاها و سرمتها با آلانها پیوند حاصل کردند در سدهٔ هفتم هجری ٬ ۱۳ میلادی گروه کثیری از مردم این سرزمین به دست مغولان و تاتارها کشته شدند. در سدهٔ ۱۵ تا ۱۸ میلادی تشکیل قومی مجدد آنها آغاز شد.[۱]گرجیها ٬ مردم اوستی را اوسامی و روسها ٬ یسامی مینامیدند پس از پایان هجوم مغولان مردم ساکن اوستی جنوبی زیر سلطهٔ اشراف و ملاکان گرجی قرار گرفتند. در سال ۱۷۷۴ میلادی روسها بر سرزمین اوستی مسلط شدند. سال ۱۸۰۱ میلادی جنوب اوستی به همراه گرجستان به تحت الحمایگی روسیه درآمد. در نیمه نخست سدهٔ ۱۹ میلادی طی سالهای ۱۸۰۴ ٬ ۱۸۱۰ ٬ ۱۸۳۰ ٬ ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ مردم این سرزمین علیه روسیه قیام کردند و سر به شورش برداشتند. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مردم اوستی از طاعت روسیه سر باز زدند ٬ ولی سرانجام سرکوب شدند. اوستی به دو قسمت تجزیه شد بخش شمالی آن جزء روسیه شد و بخش جنوبی آن به صورت جزیی از گرجستان درآمد.[آبخاز یا آبخازیه (Аҧсны Apsny) که در فارسی به شکل ابخاز و ابخازیا نیز نوشته شده است،[۱] سرزمینی در غرب قفقاز و کرانهٔ شرقی دریای سیاه است.مساحت آبخازیه ۸٫۷۰۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن طبق آمار سال ۱۹۸۴ بالغ بر ۵۲۱٫۰۰۰ نفر بوده است. آبخاز شامل مناطق کوهستانی از رشته کوه های قفقاز تا کرانهٔ دریای سیاه است که از ریزشگاه رود اینگوری تا ناحیهٔ گاگرا امتداد دارد. مرکز آن بندر سوخومی است. در متون فارسی و عربی نام آبخاز به صورت آبخازیه و آبخازستان آمده است. مردم آسیای کوچک آن را آبازا می نامیدند در منابع باستان نام آبخاز به صورت آپسوا ، آباسکوی و آباسگی آمده است آبخاز در سدهٔ دوم پیش از میلاد تابع مهرداد ششم فرمانروای دولت پونتوس بود. از اواخر سدهٔ نخست میلادی رومیان به آبخاز حمله کردند. از سدهٔ چهارم تا ششم میلادی دولت روم شرقی بتدریج در آبخاز نفوذ کرد. بنا به نوشته مورخان رومی آبخاز بخشی از سرزمین لازیکا بود. خصی کردن بردگان آبخازی یکی از کارهای زشت رومیان به شمار می رفت. آبخازیه همانند دیگر نواحی گرجستان مورد نزاع دولت های روم شرقی و ایران ساسانی بود. فشار رومیان سبب می شد که مردم آبخاز به شاهان ساسانی توصل جویند. در حدود سال ۶۴۳ میلادی ٬ ۲۲ هجری عمربن خطاب ٬ سراقة بن عمرو را مأمور فتح قفقاز کرد. سراقة ٬ جیب بن مسلم قهری را مأمور گرجستان کرد و او مردم گرجستان ٬ از جمله آبخاز را به پرداخت جزیه ملزم داشت. در سال های ۱۲۰-۱۱۸ هجری سپاهیان بنی امیه شهر سوخوم را ویران کردند. آبخاز در سال های ۳۳۹-۳۳۶ هجری از رونق فراوان فراوان برخوردار بود. از این زمان به بعد دودمان باگرایتون گرجستان بر آبخاز فرمانروایی یافتند. در سده های پنجم تا هفتم هجری فرهنگ ٬ زبان و خط گرجی جانشین فرهنگ بیزانسی شد. تا عهد مغولان دودمان باگرایتون فرمانروای آبخاز بودند. مدتی سلطان جلال الدین منکبرنی یا همان خوارزمشاه در بلاد گرجستان عنوان شاه آبخاز را داشت که به صورت ملک الملوک آبخاز و گرجیان نوشته شده است. در اواسط قرن نهم هجری دولت عثمانی به آبخاز لشکر کشید اراضی ساحلی آبخاز به ویژه سوخوم به پایگاه نظامی دولت عثمانی بدل شد. با ورود سپاهیان عثمانی ٫ دین اسلام در میان آبخازیان گسترش یافت ٬ اما مسیحیت نیز به همچنان به حیات خود ادامه داد آبخازیان در قرن دوازدهم هجری علیه دولت عثمانی دست به شورش زدند و لشکریان ترک را از دژ سوخوم بیرون راندند. سرانجام آبخازها در سال ۱۲۲۵ هجری (۱۸۱۰ میلادی) تحت الحمایگی دولت روسیه را پذیرفتند در سال ۱۲۸۳ هجری (۱۸۶۶ میلادی) آبخازها علیه دولت روسیه سر به شورش برداشتند و گروه کثیری از آنان که اغلب مسلمان بودند ٬ به ترکیه مهاجرت کردند. پس از جنگ روس و عثمانی در سالهای ۱۸۷۸-۱۸۷۷ میلادی (۱۲۹۵-۱۲۹۴ هجری) بار دیگر گروهی از آبخازها به شبه جزیره آناتولی مهاجرت کردند. سال ۱۹۲۱ میلادی حکومت شوروی در آبخاز مستقر شد و این سرزمین در فوریهٔ ۱۹۲۲ به صورت بخشی از گرجستان درآمد.ترکیب قومی آبخاز متنوع است و در واقع آبخازها در سرزمین خود در اقلیت هستند در مورد شمار آبخازها اختلاف نظر وجود دارد ٬ آکینر شمار آن ها ۸۳٫۰۹۷ نفر و بنیگسن ۹۱٫۰۰۰ نفر نوشته اند(طبق آمار سال ۱۹۷۹). زبان آبخازی به گروه زبان های شمال باختری قفقاز تعلق دارد و شامل دو لهجه بزیب و گوائوتا است. بخشی از آبخازها مسلمان و اهل سنت هستند و تعدادی از آن ها در ترکیه سکونت دارند و از مهاجرین محسوب می شوند.آجارستان یا آجار بخشی از جمهوری گرجستان است که در جنوب غربی گرجستان و شرق دریای سیاه قرار گرفته است و بخشی از آن با ترکیه هم مرز است.یونانیان باستان این سرزمین را گلخید یا گلخیس می نامیدند که با نام قوم کلخ مرتبط است. گرجیان این سرزمین را کلخیدا و بومیان محلی اگریسی می خواندند. بعدها ساکنان گرجی سرزمین گلخید ٬ آجار نام گرفتند. در مآخذ قدیمی گرجی و ارمنی نیز نام آجارستان آمده است.گزنفون از سرزمین کلخها یاد کرده و هرودت نیز سرزمین گلخید را همسایهٔ ماد نوشته است. از اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد تا نیمهٔ نخست سدهٔ پنجم پیش از میلاد ٬ گلخید وابسته به دولت هخامنشی بود و از ساتراپهای دولت هخامنشی تبعیت می کرد. پس از ضعف و سقوط دولت هخامنشی تلاشهایی برای تأسیس دولتی مستقل در آن سرزمین آغاز گردید. اواخر سدهٔ دوم پیش از میلاد این سرزمین تابع دولت پونتوس و در سدهٔ نخست پیش از میلاد تابع دولت رم شد. طی سده های اول و دوم میلادی آشفتگی هایی در این سرزمین پدید آمد و سرانجام در سدهٔ چهارم میلادی لازها بر این سرزمین مسلط شدند. در سدهٔ مزبور و پس از آن سرزمین مذکور صحنه پیکار میان دولت های ایران و روم شرقی بود. در مذاکرات صلح میان قباد اول پادشاه ساسانی و یوستینوس (ژوستن) امپراتور روم شرقی سرزمین مزبور به ایران واگذار گردید.از سدهٔ هفتم میلادی سرزمین آجارستان مورد هجوم شاخهای از ایبریان (گرجیان) قرار گرفت که کارتاولی نامیده می شد. در سدهٔ هفتم میلادی این سرزمین تابع خلافت شد. سدهٔ سوم هجری (نهم میلادی) بخشی از قلمرو گرجستان شد سدهٔ پنجم ترکان سلجوقی و سده هفتم هجری مغولان بر این سرزمین حمله بردند. در نیمهٔ دوم سدهٔ ده هجری (قرن شانزده میلادی) سرزمین کنونی آجارستان به تصرف دولت عثمانی درآمد و تا ۱۸۷۸ میلادی ادامه داشت. بنا به نوشتهٔ مورخان طی نیمهٔ دوم سدهٔ ده هجری در اراضی آجارستان نه تنها گرجیان مسلمان ٬ بلکه مسیحیان نیز سکنی داشتند. جنگ های روسیه و عثمانی در ۱۸۷۸-۱۸۷۷ میلادی سبب شد که بخشی از آجارستان از جمله شهرهای باطومی٬ قارص و اردهان تحت تسلط امپراتوری روسیه قرار گیرد.طبق تصمیم کنگره برلین در سال ۱۸۷۸ میلادی آجارستان به گرجستان پیوست. در سال ۱۹۱۸ ترکان شهر باطوم و بخش هایی از آجارستان را متصرف شدند. از دسامبر ۱۹۱۸ تا ژوئیه ۱۹۲۰ بندر باطوم در اشغال سپاهیان انگلیس بود. ۱۸ مارس ۱۹۲۱ بلشویکها در آجارستان مستقر شدند. در ژوئیه همان سال آجارستان بخشی از جمهوری گرجستان شد. آجارها در دوران سلطه امپراتوری عثمانی اسلام آوردند و به سبب نفوذ و گسترش اسلام در آجارستان٬ روس ها این سرزمین را گرجستان اسلامی نامیدند.مرکز آجارستان بندر باطومی است. آجارها که زبان محلی آنها را آجارلی گرجیانی می نامند٬ از دو شاخه مینگرلی و کارتلی هستند. جمعیت آجارستان طبق آمار سال ۱۹۷۶ ٬ ۲۳۷٫۰۰۰ نفر می باشد. آجارهای مسلمان جمهوری خودمختار آجارستان را ۷۴٫۰۰۰ نفر نوشته اند. آجارها از اختلاط بومیان این سرزمین با یونانیان و اهالی بیزانس پدید آمدند. ۷۰٫۰۰۰ نفر از مردم آجار ساکن باطومی و کوتائیسی به زبان کارتاولی که یکی از زبان های جنوب قفقاز است نیز به لهجه گوری که یکی از لهجه های ساحلی گرجستان است سخن می گویند. آجارهای مسلمان ساکن نواحی هم مرز با ترکیه٬ زبان ترکی نیز می دانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان