طبق عرف سياسي وقتي رييس جمهوري از يك حزب يا جبهه ي سياسي بر سركار است در انتخابات دوره ي دوم، نام كانديدايي ديگر، مطرح نمي شود و همان شخصي كه يك دوره بر مسند قدرت تكيه زده، بطور سيستماتيك كانديداي حزب و جريان حامي خود، براي دوره ي بعدي نيز خواهد بود. علي الظاهر گاف ها و همچنين ناكامي هاي متعدد و فزاينده ي دولت آخرالزماني نهم به حدي بوده است كه بنظر مي رسد واهمه از شكستي سنگين، باعث شود جريان تماميت خواه اين عرف تقريبن جا افتاده ي جهاني را زيرپا گذاشته ، كانديدايي جز، اينكه حي و حاضر است به ميدان گسيل دارد. جريان موسوم به اصولگرا را مي توان به سه طيف الف- احمدي نژاد و حواريون، ب- مربع* سربي مطلا متشكل از چهار ضلعي رضايي، قاليباف، توكلي و لاريجاني(كه نخودي بين طيف دوم و سوم است) ج- محافظه كاران راست سنتي تقسيم بندي كرد. طيف موسوم به احمدي نژاد و حواريون، همانگونه كه از نام شان پيداست بي بروبرگرد، «معجزه هزاره سوم» را بعنوان كانديداي خود معرفي مي كنند. جزاينكه در ماه هاي منتهي به انتخابات شرايط ويژه اي پيش آمده، باعث تغيير معادلات شود. شواهد هم حاكي از همين واقعيت، يعني كانديداتوري احمدي نژاد است. براي مثال حسين شريعتمداري طي سرمقاله اي در روزنامه كيهان به صراحت راي خود را در اين ارتباط فاش ساخت. علي الظاهر به جهت آن «گوش كشي اخير» كه همه مي دانيد و مي دانيم قصه اش را، آنقدر هم هُل بود كه از ياد برد تبليغات انتخاباتي نُه ماه مانده به انتخابات، آنهم در روزنامه ي «عمومي» كيهان غيرقانوني ست و مي تواند تبعات قانوني داشته باشد (بخنديد، حق هم داريد آخر تبعات قانوني، آنهم براي «برادر حسين»!؟؟ اصلن مي توان شريعتمداري را ايستاده روبه روي مرتضوي در حال بازجويي تجسم كرد؟ بعضي اوقات آدم چيزي مي گويد كه خودش هم خنده اش مي گيرد. نه! از شوخي گذشته، فقط خواستم به قانون اشاره اي كرده باشم حال اگر اعمال قانون درباره ي برخي ها به شوخي مي ماند امري است جدا، مثلن جعل مدرك براي ما شهروندان عادي جامعه، يك تا سه سال حبس تعزيري در پي دارد اما پيامدش براي از ما بهتري همچون علي كردان، كرسي وزارت كشور است بگذريم!) مربع سربي مطلا از همان سه سال قبل هم دلش با احمدي نژاد صاف نبود وگرنه لاريجاني و قاليباف تا انتهاي بازي در ميدان نمي ماندند. لذا از آغاز پيدا بود طيفي متشكل از كانديداهاي اصولگرا و حاميان شان كه هر يك بنا به دلايلي يا از رقابت با «معجزه هزاره سوم» باز ماندند ، كنار كشيدند ، يا ماندند و شكست خوردند عليه ي دولت نهم بوجود خواهد آمد. اما جذب لاريجاني به دولت، اين واقعه را مدتي به تاخير انداخت. البته قاليباف، رضايي و توكلي از همان دو سال اول دست بكار شدند. در يكسال اخير با پيوستن علي لاريجاني به ايشان مربع سربي مطلا شكل گرفت. طي سه سال اخير كار اين طيف با دولت نهم گاه، به جاهاي باريك كشيده است. مشت هايي كه مربعي ها با احمدي نژادي ها رد و بدل مي كنند بعضن دهان خورد كن است. براي مثال افشاي جعلي بودن مدرك تحصيلي علي كردان، توسط توكلي و سايت اش(الف) انجام گرفت كه كم كاري هم نبود. شك نكنيد ماجراي كردان به اين زودي ها ختم به خير نخواهد شد لااقل جنبه هاي حيثيتي اين مساله سال ها دامنگير بسياري خواهد بود. همان وزيري كه به توصيه ي عالي ترين مقام نظام، البته نقل قول شده از رييس جمهوري اسلامي (راست و دروغ اش هم متوجه ايشان است) از مجلس راي اعتماد مي گيرد بعد به جعل اسناد كه از يك تا سه سال حبس دارد متهم مي شود آنهم در همان مجلس! دولتي ها اما، در برابر تك، مربع سربي مطلا بيكار ننشسته ، دست به پاتك زدند. البته پاتك شان بيشتر به واكنش هاي هيستريك شبيه بود. از جمله توقيف همشهري جوان يا فيلتر سايت الف، اين قبيل عكس العمل هاي تقريبن غريزي دولتي ها، چون نينديشيده است تيري است كه گاه كمانه كرده، خود تيرانداز را نشانه مي رود. شواهد حاكي از اين واقعيت است كه دعواي اين طيف با «معجزه هزاره سوم» و حواريونش در هفته ها و ماه هاي آينده باز بالاتر خواهد گرفت. بديهي است با در نظرگرفتن دره ي عميقي كه اينها و آنها را از هم جدا كرده است لذا در انتخابات پيش رو، كانديداي طيف مربع سربي مطلا نمي تواند «معجزه هزاره سوم» باشد. از ديگر سو، كانديداي اينها را هم به ساده گي نمي توان گمانه زني كرد. البته عده اي كه اغلب، مسايل را ساده انگارانه تجزيه و تحليل مي كنند معتقدند قاليباف باز رخت رزم انتخاباتي برتن خواهد كرد. من دليلي براي رد اين فرضيه در دست ندارم اما معتقدم تعيين كانديدا از پيچيدگي خاصي برخوردار است و نمي توان چنين مقولاتي را، با ساده سازي حل كرد. از ياد نبريم طيف مربع سربي مطلا پر از ژنرال هايي است كه جبر و تقدير آنها را كنار هم قرار است ورنه چشم ديدن يكديگر را ندارند اينها نه از حب هم، بلكه از بغض آنكه دير آمد و دير هم مي خواهد برود گردهم آمده اند. طيف سوم كه ريشه دارترين خط سياسي موجود در مجموعه ي ناجمع اصولگرايان (يا به تعبير صحيح تر تماميت خواهان) است از قديم الايام راست سنتي يا محافظه كاران خوانده مي شد. از وقتي كه اقبال به تماميت خواهان رو كرد (از مقطع انتخابات شوراهاي دوره ي دوم)، سر محافظه كاران بيش از هر طيف ديگري بي كلاه ماند. اما رفتار و گفتار سران طيف راست سنتي در برابر بي معرفتي «برادران كوچك شان در جبهه ي فراگير اصولگرايان» اغلب توام با شكيبايي و تحفظ بوده است. براي مثال اين طيف دو سالي، سفت و سخت از دولت آخرالزماني «معجزه هزاره سوم» پشتيباني كرد. دولتي كه رييس اش در انتخابات، كانديداي طيف راست سنتي هم نبود زيرا محافظه كاران لاريجاني را پُرومُد كرده بودند اما بعد از اينكه «معجزه هزاره سوم» با معجزه اي، طي چهار- پنج روز بر امواج ساختگي سوار شد محافظه كاران بي دريغ، حيثيت داشته و نداشته ي شان را به پاي وي ريختند. بعد از بر كرسي نشستن اش هم، خب از آدم هاي ملون و سياس همچون موتلفه اي هاي كهنه كار بعيد بود خلاف جريان آب شنا كرده، يا عليرغم حمايت هاي همه جانبه ي ادامه دار رهبري نظام از دولت ، چنين رييس جمهوري را مورد حمايت قرار نمي دادند. سال سوم دولت نهم، سال سكوت محافظه كاران بود. ظاهرن به جهت ازياد گاف هاي دولت، اينها هم دريافتند احمدي نژاد و حواريونش، با برگ سوخته شدن فاصله ي بعيدي ندارند. سكوت محافظه كاران، بر «معجزه هزاره سوم» و حواريونش گران آمد. بالاخره دولتي درگير رقابت با رقباي درون جناحي و سرگرم منازعه اي دامنه دار با منتقدان، مخالفان و همچنين به قول خود دشمنان، بيش از پيش به حمايت هم جناحي هايش نياز داشت. حمايتي كه از سوي محافظه كاران، با مُهري كه بر دهان شان زدند از دولت نهم دريغ شد. در واقع عملن، فقط رهبري نظام بودند كه از ابتدا تا به امروز از احمدي نژاد و تصميمات دولت بطور همه جانبه و جدي حمايت كرده اند. هر چند برخي از اصولگرايان كه مي خواهند مخالفت شان با دولت را موجه جلوه دهند گاه، اينجا و آنجا شايعه مي پراكنند كه رهبري از عملكرد يا حداقل همه ي سياست هاي دولت راضي نيست. در صورتي كه شواهد و سخنان شخص مقام رهبري نمايانگر حمايت ايشان از دولت است حتا حمايت از وزراي معرفي شده توسط احمدي نژاد از جمله همين سه وزير آخري. با تُودهني اخيري هم، كه حسين شريعتمداري بخاطر تعرض به احمدي نژاد در ماجراي معرفي سه وزير به مجلس، از دفتر رهبري به نيابت از شخص ايشان خورد مسجل شد عدم حمايت و يا مخالفت ايشان با احمدي نژاد دروغي ساخته و پرداخته رقباي درون جناحي دولت است تا همانگونه كه پيشتر آمد مخالفت هاي خود را بگونه اي توجيه كنند و از طرفي ، به مقابله جويي و ضديت با راي و نظر ولي فقيه متهم نشوند همان اتهامي كه سال هاست به مخالفان سياسي خود، بحق و نابحق زده اند تا رقبا را بدين طريق از ميدان بدر كنند. دولتي ها باز اما، در برابر رويگرداني محافظه كاران از خويش، واكنشي كلنگي و نه حساب شده بروز دادند. آنها در پروژه ي مشتركي با بخشي از طيف مربعي سربي مطلا، حيثيت پيش از اين خدشه دار شده ي راست سنتي را نشانه گرفتند. اشاره ام به افشاگري عباس پاليزدار در دانشگاه همدان است. وي بسياري از معمرين و شيوخ منزه طلبي را كه تمام عمر، «امت اسلامي» را به «تقواي الهي» دعوت مي كردند با اسم، رسم ومشخصات به مال اندوزي ، سواستفاده از موقعيت و غيره متهم كرد. پاليزدار از عناصر اصولگراي وابسته به دولت است كه توسط تيم احمد توكلي نيز ساپورت اطلاعاتي مي شد. هر چند پس از گرفتار شدنش، طبق عرف مرسوم در جمهوري اسلامي ايران همه دوستانش از وي برايت جستند تا يكبار ديگر خاطره ي سعيد امامي در اذهان زنده شود. حركت عباس پاليزدار غير مترقبه، يا حتا عجيب نبود زيرا احمدي نژاد از بدو روي كار آمدنش بارها درباره ي مافياي اقتصادي داد سخن سر داد. حتا چندين بار تهديد كرد عليه ي مافيا افشاگري خواهد كرد. خب آنچه را كه «معجزه هزاره سوم» مدام وعده اش را داده بود و مسايلي را كه تيتروار، گنگ و كلي، اينجا و آنجا عليه بخشي از مافيا بيان مي كرد، پاليزدار با جزييات، مفصل و قابل فهم براي عامه، فاش گفت. در حقيقت پاليزدار به وعده ي «معجزه هزار سوم» در ارتباط با افشاگري عليه مافيا جامه ي عمل پوشاند. اقدامي كه ضربه اي سهمگين به شيوخ و معمرين مدعي منزه طلبي طيف راست سنتي وارد ساخت. اقدام پاليزدار به تبع، باعث شد محافظه كاران سكوت شان را بشكنند آنهم نه در راستاي حمايت از دولت، يعني بازگشت به موضع سابق شان، بلكه در انتقاد از احمدي نژاد، بطوريكه هفته هاست در اين راستا گوي سبقت را از طيف ديگر اصولگراي منتقد دولت ربوده اند. حمايت اينها از دولت نهم در دوران پالوده خوري مشترك شان، از گپ و گفت ها در خطبه ها، منابر، محافل و مصاحبه ها فراتر نمي رفت اما حالا كه به صفوف جدايي طلبان پيوسته اند نه لفظن، بلكه به سبك محافظه كارانه ي خود عملن، عليه ي دولت مشغول به فعاليت هستند. تز«عبور از احمدي نژاد» توسط همين طيف بر سر زبان ها افتاد. كسي هم كه از تشكيل «دولت وحدت ملي» سخن گفت ناطق نوري بود. شيخ طيف راست سنتي حتا كروبي و هاشمي را هم به همگرايي فرا خواند و ابتداي سالجاري بطور مفصل با محمدخاتمي به مذاكره پرداخت. اتخاذ چنين مواضعي تا همين چند ماه قبل دور از ذهن بنظر مي رسيد. اسدالله بادامچيان از قديمي هاي موتلفه ي اسلامي (كه راننده ي سابق اش در گيلان كيا بيايي دارد) حتا پا را از اين هم، فراتر گذاشت و به صراحت از آمادگي ائتلاف با اصلاح طلبان سخن گفت البته شرطي هم گذاشت از جمله اينكه ديگر به ايشان تماميت خواه نگويند. بچه ننه بازي سياسي كه مي گويند يعني همين، نيست خودشان در سه دهه ي گذشته همواره عناوين و اسامي مخالفان شان را جعل نكرده اند و به ميل خود بر هر كس اسمي دلخواه نگذاشته اند حال انتظار دارند عناويني كه اتفاقن برازنده ي شان است مورد مصرف قرار ديگران نگيرد. بكار بردن عناوين برازنده و بامسمايي مثل تماميت خواه و يا اقتدارگرا صقيل روح ، روان و اعصاب اين جماعت ناجمع شده است از اينروست كه عدم بكار بردن اين واژه گان را بعنوان شرط ائتلاف سياسي شان مطرح كردند! تا دو- سه هفته قبل، «عبور از احمدي نژاد» صرفن فرضيه اي احتمالي بود . اكنون به نظر مي رسد قله ي پيوند طيف راست سنتي با طيف احمدي نژاد و حواريون، به چنان دره ي عميقي تبديل شده، بطوريكه سنت گرايان حتا قبل از آنكه الباقي تماميت خواهان درباره ي فرضيه ي فوق الذكر اظهار نظر و يا اعلام راي كنند، دست بكار شده در حال رايزني براي تحقق تز «عبور از احمدي نژاد» هستند. محمدنبي حبيبي دبيركل حزب موتلفه اسلامي در مصاحبه ي اخيرش با ايرنا به صراحت نيات قلبي محافظه كاران را لو داد و از ارجحيت كانديدايي «روحاني» بر يك مكلا جهت تكيه زدن بر مسند رياست جمهوري سخن راند. اين حرف يك معناي سلبي و يك معناي اثباتي رك و روشن دارد كه آنهم اينست احمدي نژاد را (عليرغم حمايت هاي پابرجاي رهبري) نمي خواهيم، دوست داريم جانشين وي يك معمم باشد. بنظر مي رسد طيف هاي اصولگراي منتقد دولت كار احمدي نژاد و دولتش را تمام شده فرض كرده اند و رفتارشان مثال كساني است كه برادرشان، هنوز چانه نيانداخته كفن را مهيا و قبرش را هم كنده اند! مواضع، افعال و اعمال تماميت خواهان منتقد دولت نهم، در ماه هاي اخير، حاكي از اينست كه نمي خواهند اجازه دهند كسي جز خودشان، پا روي سينه ي دولت در حال زمين خوردن گذاشته، پيروزمندانه عكس بگيرد، بالاخص رقباي اصلاح طلب شان. لذا فرصت را غنيمت شمرده به مدد ابزارهاي فراوان تبليغاتي اعم از اينترنتي، مطبوعاتي و حتا امدادهاي صداو سيمايي مي كوشند ذهن جامعه را از اينكه همكار، همراه و هم جناحي دولت اند منحرف سازند. از طرفي با دعواهايي كه ديگر هفتگي شده، بدنبال آنند تا به جامعه بباوراند طيف مربع سربي مطلا بهترين و تنها آلترناتيو باند احمدي نژاد و حواريون است! طيف مربع سربي مطلا براي پيشبرد اين پروژه، يعني باوراندن فريبكارانه ي اين دروغ به افكار عمومي مبني بر اينكه عليرغم اصولگرا بودن، تنها و بهترين آلترناتيو دولت است از دست زدن به هيچ اقدامي رويگردان نيست. جالب است گاهي در وسط دعواي اصولگرايانه ، خصوصن زدوخورد «مربع» با «معجزه»، وقتي يك اعتدالگرا يا اصلاح طلب نقدي به دولت وارد مي كند مربعي ها كه انتقاد از دولت را سرلوحه برنامه هاي سياسي شان قرار داده اند و حتا از دست زدن به اقدامات عملي عليه رقباي درون جناحي شان ابايي ندارند وارد ميدان شده، به حمايت از دولت برمي خيزند! از اينرو شايد برخي تصور كنند اينها گوشت هم را بخورند استخوان را جلوي سگ نمي اندازند. در صورتيكه واقعيت جز اينست حمايت گاه و بي گاه اصولگرايان از دولت در برابر اصلاح طلبان و همچنين طيف هاشمي را، بايد در راستاي همان پروژه ي فريب جامعه مبني بر اينكه فقط و فقط، آلترناتيو دولت فعلي، خودشان هستند ارزيابي كرد. اين جماعت خلاف عنواني كه بر خود گذاشته اند اتفاقن بسيار ماكياوليستي عمل كرده و مي كنند و به هيچ اصولي هم پايبند نيستند. اما اين هم، از طنزهاي تاريخ سياسي معاصر ميهن اهورايي ماست كه برخي از جريان هاي سياسي اسامي و عناويني دقيقن بر عكس ماهيت شان، بر خود گذاشته و مي گذارند. اين مساله البته، مسبوق به سابقه است براي مثال سازمان مجاهدين خلق كه همواره در راه نفسانيات و جاه طلبي هاي رهبران اش آنهم دوشادوش صدام خصم ايران، عليه ي خلق كوشيده خود را جهاد كننده در راه خلق معرفي كرده و مي كند ، كمونيست هاي ضد توده هاي مردمي هم، نام حزب توده بر خود مي گذارند، كشته مرده هاي فدايي چين و شوروي هم ذيل عنوان خوش آب و رنگ فداييان خلق فعاليت مي كردند و هنوز هم عده اي، اين عنوان را بر روي جمع هاي سه ي منهاي يك شان يدك مي كشند. اكنون هم شاهديم، حزبي كه بخاطر ماهيت و همچنين نقش اختلاف افكنانه اش در جامعه، بايد حزب مختلفه خوانده شود تحت عنوان حزب موتلفه اسلامي فعاليت مي كند! مثال از اين دست بسيار است اما آنچه امروز در اين پيرامون، بيش از همه به چشم مي آيد همين است كه ماكياوليست ترين سياست بازان تاريخ معاصر ايران تحت عنوان اصولگرا خود را به جامعه عرضه و تحميل كرده اند . همين ماكياوليستي بودن جريان باصطلاح اصولگرا باعث شده است عليرغم مخالفت هاي بعضن تند و تيز خودشان عليه ي دولت «معجزه هزاره سوم»، مثلن وقتي هاشمي رفسنجاني از پايان دوره ي سه ساله ي مدارا با دولت و يا ضعف مديران در اداره ي كشور بعنوان عامل عمده ي بسياري از نابساماني ها سخني مي گويد نماينده اي از طيف مربع سربي مطلا سراسيمه در برابر هاشمي موضع گرفته، بقول خود به حمايت از دولت برخواسته و براي «استوانه نظام» كلي خط و نشان مي كشد . امثال وي لابد از ياد برده و يا خود را به نسيان زده اند كه روزگاري نه چندان دور، خودشان سينه چاكانه، شعار منتقد هاشمي مخالف رهبراست ، مخالف رهبري دشمن پيغمبر است سر مي دادند. در بين سطور نانوشته ي مصاحبه ي اخير محمدنبي حبيبي دبيركل حزب موتلفه اسلامي، آنجا كه از ارجحيت كانديداي «روحاني» سخن مي گويد بوي كانديداتوري ناطق نوري به مشام مي رسد البته اين گمانه زني نگارنده است. با توجه به تحركات اخير ناطق نوري، محافظه كاران در صورتي كه بتوانند هاشمي و اعتدالگرايان پيرامون وي را با خود هم راي و همراه سازند و روي كانديداتوري وي به توافق برسند. بعيد نيست حتا بدون همراهي طيف مربع سربي مطلا تز «عبور از احمدي نژاد» را از قوه به فعل درآورند و اشارات از بالا را هم ناديده انگارند. به تصور برخي ها، گمانه زني درباره ي كانديداي طيف مربع سربي مطلا ساده است و همانطور كه اشاره كردم يك راست نام بهزاد قاليباف را به ميان مي آورند. اما بنظر مي رسد در طيف مذكور هنوز توافقي درباره ي كانديداي انتخابات رياست جمهوري دوره ي دهم حاصل نشده است. اين طيف فعلن همان كار درست تر(در راستاي منافع خطي خودش) يعني نعل وارونه زدن و جا انداختن خود به عنوان اپوزيسيون دولت را پيگيرانه دنبال مي كند. در اين راستا توفيقاتي هم حاصل كرده است و بعيد نيست بازهم توده هاي ناآگاه (كه البته فقط بخشي از جامعه ما را دربر مي گيرند و بخش بزرگتري از جامعه تا حدي سره را از ناسره تميز مي دهند) فريب خورده جعل اپوزيسيون را باور كنند. در سرزميني كه پيش از اين بسياري از چيزها از مدرك تحصيلي گرفته تا حتا خود آدم ها با موفقيت جعل شده اند حال چرا پروژه ي جعل پوزيسون حكومتي بعنوان اپوزيسيون مخالف حاكميت بطور موفقيت آميز پيش نرفته و به نتيجه ي دلخواه جاعلان منتج نشود. همانطور كه پيشتر آمد تكليف طيف احمدي نژاد و حواريون در زمينه ي معرفي كانديدا تا حدي روشن است البته اگر در ماه هاي آتي بروز بحران هاي احتمالي كه غير محتمل هم نيستند، اداره ي امور كشور را به جاهاي باريك نكشاند بعيد نيست احمدي نژادي ها هم به اين نتيجه برسند كه بايد از اين مرد كوتاه قد شوخ طبع پر جنب و جوش محبوب «قلوب جوان ترك تركيه اي، آشنای كودك نيويوركي» مردی كه در روسيه، فرانسه، بريتانيا، آمريكا و اسراييل بمراتب بيشتر از مدودف، ساركوزي، براون، بوش و اولمرت عاشق دل خسته دارد بناچار عبور کنند. شاید هم با توجه به محبوبیت و شهرت لجام گسیخته و «وحشتناک» وی را به یکی از کشورهایی که مردمانش شیدای و واله ی اویند صادر کنند تا همانگونه که ایران را «آبادان» کرد آنجا را هم خرمشهر، اوه ببخشید آبادان کند! محافظه كاران يا همان راست هاي سنتي هم، در سه دهه ي گذشته آنقدر شكست خورده اند كه اگر يكبار پيروز شوند تن شان كهير مي زند! بنابراين احتمال اينكه با چپ(دست) خالي بانك بزنند وجود دارد و بعيد نيست با طيف هاشمي يا حتا كروبي روي كانديداتوري ناطق نوري يا كسي در موقعيت وي به توافق برسند و تحت عنوان پرطمطراق تشكيل «دولت وحدت ملي» در آستانه ي انتخابات رياست جمهوري دوره ي دهم گردوخاكي به پا كنند. محافظه كاران در صورت ناكامي هم، چيزي از دست نخواهند داد زيرا آنقدر بي اعتبارند كه چيزي ندارند تا از دست دهند. پاليزدار هم به آنتريك رقباي اصولگراي محافظه كاران، با رديف كردن نام «مردان مقدس» راست سنتي، و متهم كردن شان به فساد مالي، تير خلاصي به شقيقه ي حيثيت سياسي اين طيف شليك كرد. از طرف ديگر بنظر مي رسد قاليباف، توكلي، رضايي، افروغ، خوش چهره، ضرغامي، كوچك زاد، نادران، حدادعادل و عنصر نخودي اصولگرايان(لاريجاني) تا نزديكي هاي انتخابات وارد بحث اختلاف برانگيز تعرفه ي كانديدا نخواهند شد چون حتا طرح اين بحث اختلاف برانگيز، ممكن است جمع ناجورشان را متلاشي كند. البته بنظر نگارنده، اگر اين سنگ را امروز بين خودشان وابكنند بهتر از سرباز كردن دمل چركين در آستانه انتخابات است. شواهد حاكي است سه نفر در اين طيف از شانس بيشتري جهت معرفي شدن بعنوان كانديداي واحد مربع سربي مطلا برخوردارند. تصور مي كنم طيف مربع سربي مطلا در ماه هاي آتي، همه ي توان شان را به پروژه ي مورد اشاره، معطوف خواهند كرد. يعني در حوزه هاي دور از خطوط قرمز نظام، تا مي توانند دولت را بكوبند چنان كه خود را در اذهان عمومي بعنوان آلترناتيو طيف احمدي نژاد و حواريون جا بيندازند. حتا با هوچي گري، كه در تخصص امثال نادران ، كوچك زاد و غيره است اجازه ندهند مخالفان و منتقدان (اپوزيسيون واقعي حاكميت) فرصت عرض اندام بيابند و اگر كسي در حد و اندازه ي هاشمي هم به دولت تنه اي زد وي را از هر طرف با شلتاق زني بنوازند. اينها مي كوشند حريم و حومه ي نقد از دولت را تا اطلاع ثانوي براي خويش قرق كنند. دولت نهم هم، بخاطر عملكرد پراعوجاجش چنان در افكار عمومي سقوط كرده كه هر كس با هر ميزان توش و توان برابرش صف آرايي كند پيروزي اش بسيار محتمل است. بنابراين اگر طيف مربع سربي مطلا بتواند پروژه ي جا زدن و به تعبير صحيح تر جعل خود، بعنوان اپوزيسيون حاكميت را با موفقيت پيش ببرد از همين «امروز» پيروز انتخابات «فردا» است. در كش و قوس هياهوهاي ماكياوليست هاي باصطلاح اصولگرا، بايد ديد منتقدان و اپوزيسيون واقعي كجا ايستاده و چه سودايي در سر دارند. اين جريان به دو بخش عمده تقسيم مي شوند. البته نبايد فراموش كنيم اينها جريان سياسي واحدي نيستند ولي در شرايط حاضر، بخاطر نقطه ي مشترك شان يعني مخالفت با وضعيت موجود، همه را مي توان زير سقف فراخ يك اردوگاه بحساب آورد وگرنه اپوزان «حاكميت» و اپوزان «نظام» داراي كاركردهاي جداگانه، و برخوردار از خطوطي با شيوه ها و اهدافي متفاوت مختص بخود هستند. بنابراين هريك به جريان هاي مختلف قابل ضرب و جمع و در نهايتتقسيم و منها شدن هستند. و اما تقسيم به دو شدن مخالفان وضعيت موجود، بدين ترتيب است بخشي كه اصلن انتخابات با ساز و كارهاي فعلي و در چارچوب نظام را مشروع نمي داند و براي پيشبرد اهداف سياسي اش به شيوه هاي ديگري مي انديشند. تعريف ديدگاه ها و شيوه هاي پيشنهادي شان براي اداره ي كشور هم ، موضوعي جدا و حتا مفصل تر از بحث مطروحه در اين نوشتار است. اما بخش ديگر كه عمدتن متشكل از اصلاح طلبان، اعم از حكومتي (اصلاح طلبان سنتي) و بخشي از اصلاح طلبان تحول خواه هستند هنوز انتخابات، آنهم در چارچوب هاي موجود را لااقل يك فرصت بشمار مي آورند. فرصتي كه با كسب موفقيت در آن، و ورود به ساختار قدرت، حتا دستيابي به بخشي از مناصب حكومتي، شايد بتوان از دوران گذار به دمكراسي هر چند افتان و خيزان، اما به سلامت گذر كرد. اصلاح طلبان اما، موانع بسياري پيش رو دارند و معلوم نيست چگونه مي خواهند از انتخاباتي كه پيش درآمدش نظارت استصوابي است فرصتي براي رسيدن به اهداف دمكراسي خواهانه، آنهم با توسل به روش هاي مسالمت آميز بوجود آورند. از فيلتر نظارت هم، كه بگذرند با عدم برخورداري از رسانه هاي فراگير مواجه اند، اصلاح طلبان در زمينه ي استدلال و ارايه ي راه و روش هاي كشورداري و چگونگي مطرح كردنش كم نمي آورند. اما بايد بين گوش جامعه و دهان اصلاح طلبان پلي بنام رسانه هاي فراگير وجود داشته باشد كه ندارد. فقدان رسانه هاي فراگير مي تواند شكست اصلاح طلبان را، حتا در انتخاباتي آزاد بدنبال داشته باشد. از همين رو پس از كسب پيروزهاي پياپي توسط اصلاح طلبان طي سال هاي 76 الي 80، تماميت خواهان دقيقن دست روي ابزار رسانه اي رقباي شان گذاشتند و در واقع اصلاح طلبان را به سربازان بي سلاح، آنهم در ميدان رزم منازعات سياسي تبديل كردند. از گوش مردم و دهان اصلاح طلبان كه بگذريم به نحوه ي برگزاري انتخابات مي رسيم. باز همان شايعه ي قديمي شيوع يافته در اذهان عمومي كه مثلن به فلاني راي مي دهيم اما اسم بهماني از صندوق هاي راي بيرون مي آيد هنوز هم در افواه عمومي كم و بيش مطرح است، يا بحث هاي رايج مبني بر در دسترس بودن ميليون ها شناسنامه باطله در دست تماميت خواهان و نگران كننده ترين مساله هم، برگزار كننده ي انتخابات در دولت آخرالزماني نهم است. يعني وزير كشوري كه بعنوان كارگزار انتخابات در پارلمان جمهوري اسلامي به جعل مدرك متهم و در رسانه هاي طيف هاي وابسته به همين نظام اتهامش به اثبات مي رسد. حال انتخاباتي با آن پيش درآمد و اين كارگزار برگزار كننده ي مدرك جعل كن، چقدر مي تواند فرصتي براي حصول به دمكراسي بحساب آيد پرسشي است كه بايد از آنانكه پاپي «سيدخندان» شده اند تا قدم به عرصه ي پر از منع و مانع انتخابات رياست جمهوري دوره ي دهم بگذارد پرسيد. البته بلاترديد فقط ناممكن ممكن است و هر دردي بالاخره درماني دارد. اصلاح طلبان اگر درايت را با شهامت توام كنند چرا كه نه، شايد بتوانند از اين گذرگاه تنگ و باريك، كه يك سوي آن سخره اي سر ساييده به آسمان و سوي ديگرش دره اي عميق است بگذرند. بنظر من بهترين شانس براي اصلاح طلبان اينست كه اصولگرايان، بنا بر «حكم حكومتي»، احمدي نژاد را كانديداي واحد خود معرفي و از سر اجبار روي وي ناچارن به توافق برسند. در اينصورت اگر كانديداي اصلاح طلبان شخص نامداري هم نباشد با توجه به بي اعتباري و عدم محبوبيت دولت نهم نزد اغلب اقشار جامعه، احتمال موفقيت اصلاح طلبان، علي رغم همه ي موانع و كمبودهاي برشمرده و شمارش نشده، باز پنجاه در پنجاه است. اما بعيد است چنين شود حتا در انتخابات دوره ي قبل هم هيچ امر و حكمي نتوانست كانديداهاي متعدد اصولگرا را از ورود به صحنه ي انتخاباتي باز دارد امثال رضايي و توكلي هم بخاطر اينكه از شكست خود اطمينان حاصل كرده بودند كنار كشيدند. بنابراين اصلاح طلبان اول بايد، پاسخ درخوري به محافظه كاران در ارتباط با تشكيل «دولت وحدت ملي» كه لابد رييس اش ناطق نوري است بدهند و دامن خود را از اين آلودگي سياسي مبرا سازند. وگرنه بر سر بزرگان اصلاح طلب همان مي آيد كه پيش از اين بر سر معمرين محافظه كار راست سنتي آمده است. در صورت ائتلاف اصلاح طلبان با بخشي از تماميت خواهان، حتا عليه همين دولت برآمده از تماميت خواهي، اصلاح طلبان همچون راست هاي سنتي به بازيگران بي اعتبار هميشه بازنده تبديل مي شوند. فراتر از اين ، در صورت ارتكاب چنين خطايي، از دل و بدنه ي جريان اصلاح طلبي، شاهد ظهور معادل احمدي نژادي ها و مربع سربي هاي مطلا، البته در جهت عكس، خواهيم بود. البته همين حالا هم با نشو و نماي «اصلاح طلبان تحول خواه» و موقعيت و اعتبارشان لااقل در بين روشنفكران و همچنين بخشي از طبقه ي متوسط جامعه، زمينه براي چنين زايشي آماده است. اصلاح طلبان در گام دوم، بايد تحركات طيف مربع سربي مطلا را خنثي كنند. طيف مذكور در طرح انتقادات از دولت گرفتار قيد و بندهايي است كه جريان اصلاح طلبي، خصوصن طيف تحول خواه به چنين قيودي مقيد نيستند. براي مثال اصولگرايان منتقد دولت فقط ذيل خطوط قرمز «مجاز» قادرند به انتقاد از دولت بپردازند در حالي كه لااقل بخشي از اصلاح طلبان، سال هاست پا وراي اينگونه خطوط قرمز خودساخته ي مدام در حال تنگ تر شدن گذارده ، هزينه اش را هم با گوشت ، پوست و استخوان خود، بطور مادي و معنوي پرداخته اند و اكنون تنها خط قرمز شان قانون اساسي (عليرغم انتقادات بسيار جدي كه به بندهايي از آن وجود دارد و همانگونه كه در خود همين قانون پيش بيني شده مي بايست درصدد اصلاح اش برآمد) و همچنين منافع ملي ميهن اهورايي مان است. بنابراين مخالفت اصلاح طلبان با دولت و عملكردش نسبت به انتقادات اصولگرايان از دولتي كه با آنها در يك «جبهه ي فراگير» قرار دارد بمراتب اثرگذارتر بوده و بيشتر توجه جامعه را بخود جلب مي كند. البته بي ابزاري هم براي اصلاح طلبان بدمصيبتي است . بنظر مي رسد تنها راه جبران كمبود فوق اينست كه اصلاح طلبان، مشخصن بخشي از خود خطوط قرمز ساختگي منافي قوانين و رايج شده در سال هاي اخير را نشانه رفته، اتفاقن روي نقاط حساسي دست بگذارند كه اصولگرايان نعل وارونه زن، اگر هم بخواهند باز نتوانند پا به چنين حوزه هايي بگذارند. آخرين كاري كه اصلاح طلبان بايد انجام دهند نهایتن مشاركت با كانديدايي واحد در انتخابات، و پرهيز از تعدد كانديداها است. البته در هفته ها و ماه هاي آينده بطور تاكتيكي چند شخصيت سياسي را مي توان همزمان بعنوان كانديدا مطرح كرد بدين ترتيب هم واكنش و درجه ي تب حاكميت و هم موقعيت كانديداها در جامعه قابل سنجش است. خاتمي (عليرغم اينكه معتقدم نيايد بهتر است)، محسن سازگارا، عبدالله نوري، شيرين عبادي، عباس اميرانتظام و شخصيت هاي شناخته شده اي از اين دست (البته اگر بجز نامبرده گان شخص ديگري هم وجود داشته باشد) هر كدام مي توانند در نقش آن كانديداي واحد ظاهر شوند. كانديدايي كه با پيشينه و حسن شهرت خود بتواند بسياري از كم و كاستي هاي اصلاح طلبان را جبران كند. كسي كه اگر صلاحيت اش رد شد از ميدان بدر نرود بلكه در صحنه مانده و جرياني منسجم، برخوردار از برنامه اي مدون را عليه وضعيت موجود رهبري و سازماندهي نمايد. اتفاقن بخاطر همين بخش است كه با كانديداتوري سيدمحمدخاتمي موافق نيستم چون او تا مرز گرفتن تاييد صلاحيت پاي كار مي ماند. اما در صورت وقوع وقايع نامترقبه، كنار كشيده طناب را رها خواهد كرد. «سيدخندان» اهل هزينه ،گذشتن از حرمت و احترام قراردادي و مبارزه كردن نيست بلكه شمشير مرصع مجلس بزم است، در حالي كه در اين ميدان پر از مين، مانع و كارشكني هايي كه در صورت بالا گرفتن شانس اصلاح طلبان باز، بيشترخواهد شد به تيغ آخته ي آبديده ي ميدان رزم نياز است. از همين رو اگر اصلاح طلبان سنت گرا كنار بكشند و اين يك راند بازي را به جوان ترهاي تحول خواه بسپارند شايد بتوان ناممكن ها را ممكن، و آب رفته را بجوي بازگرداند. تجربه ي چند انتخابات اخير نشان داده است اصلاح طلبان سنتي ديگر از كوپن سياسي قابل توجهي كه بُردآور باشد برخوردار نيستند. از طرح مباحث اساسي و انگشت گذاردن بر دردهاي واقعي جامعه هم طفره مي روند . بنابراين با حضور مستقيم در انتخابات و تكروي لجوجانه يا بدتر از آن روي هم ريختن با طيف راست سنتي، فقط فرصتي تاريخي جهت برون رفت از مصايب موجود را از ملت ايران سلب خواهند كرد. در انتخابات رياست جمهوري دوره ي قبل، بر اساس آمار رسمي كه خيلي هم قابل اعتماد و اعتنا نيست بيش از بيست ميليون نفر پاي صندوق هاي راي نيامدند و كل آراي اصلاح طلبان سنتي و اعتدالگرايان در دور دوم انتخابات فقط ده ميليون راي بود. تازه اصلاح طلبان تحول خواه هم بي هيچ شرط و چشمداشتي پا به ميدان نهاده از حيثيت خود براي پيروزي هاشمي مايه گذاشتند. حاصل همه ي اينها و پاسخ مردم به ائتلاف گسترده ي فورس ماژور انتخاباتي جريان هاي سياسي داخل كشور اعم از اعتداليون، اصلاح طلبان، دگرانديشان و غيره همان ده ميليون راي بود زيرا كانديداي مورد حمايت آن ائتلاف فراگير، نزد بخش بزرگي از جامعه، مدت ها قبل وجاهت اش را از دست داده بود. جامعه حتا چند سال پيش از انتخابات رياست جمهوري دوره ي نهم، اين رويگرداني را با «نه» گفتن به رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم، به روشني و وضوح اعلام كرد اما كسي درس نگرفت و علايم و پالس هاي فرستاده شده از سوي جامعه، توسط فعالان سياسي ناديده انگاشته شد. اكنون نيز شاهد علايم بسيار روشني از دل جامعه هستيم حال تصميم با سياسيون است مي توانند ببينند و بر اساس خواست مردم برنامه ريزي و عمل كنند و به تعبير صحيح تر خود را با جامعه و مطالباتش هماهنگ نمايند، يا خود را به نديدن زده، آن كنند كه با ذايقه ي خودشان سازگارتر است. خب اين يعني همان قماري كه لااقل در چند مرحله باعث زمين خوردن شان شد. برخي مي گويند اگر كروبي در دور دوم انتخابات رياست جمهوري دوره نهم هماورد احمدي نژاد مي شد نتيجه فرق مي كرد. من مي گويم حتا اگر دكتر معين هم به دور دوم مي رسيد باز خيلي در نتيجه توفيري بوجود نمي آمد. براي اثبات اين مدعا توجه شما را به نتايج انتخابات شوراهاي دوره ي دوم ، مجلس هفتم و همچنين مجلس هشتم جلب مي كنم در هر سه انتخابات فوق الذكر كانديداهايي از اصلاح طلبان سنتي (حتا ويت كنگ هاي كافه نشين شان همچون تاج زاده) حضور داشتند اما نتيجه خصوصن در انتخابات دومين دوره ي شوراي شهر تهران اسفناك بود، نتيجه انتخابات شورا در آن دوره يكي از همان علايم بروز داده شده توسط مردم بود كه كسي نديد يا نخواست ببيند. گذشته از اين مگر همين جناب كروبي (شيخ صنعان سياست) در انتخابات مجلس هفتم از تهران چقدر راي آورد؟ آيا شواهد فوق جهت اثبات اين مدعا كه لااقل تا اطلاع ثانوي اصلاح طلبان محافظه كار از هيچ شانسي براي كسب موفقيت در انتخابات و جلب نظر اكثريت مردم برخوردار نيستند كافي نيست؟ اين طيف بخاطر همان سنت گرايي، كندروي و محافظه كاري هايش نمي تواند براي جلب نظر مردم هم كه شده،، در فرصت باقي مانده تا انتخابات، در همه ي حوزه ها و در چارچوب قانون، با حاكميت وارد منازعه و چالشي مدني شود. گذشته از اين، اگر هم وقت به اندازه ي كافي باقي بود اينها باز از دست زدن به چنين عملي امتناع مي ورزيدند. اصلاح طلبان سنتي در سه سال اخير كجا با جنبش هاي اجتماعي همراه شدند ، غير از موسم انتخابات آنهم بخاطر رد صلاحيت و منافع خودشان، چه گاه حاكميت را به چالش كشيدند، كجا به حمايت از مردم و فشارهاي طاقت فرسايي كه در اين سال ها متحمل شده و مي شوند صداي خود را بلند كرده يا حتا به يك راهپيمايي سكوت و بدون شعار يا تحصني نمادين دست زدند؟ هنوز اگر از امثال كروبي و خاتمي بپرسيد بزرگترين عوامل ناكامي اصلاحات چه بوده ، به صراحت تندروي راديكال هاي اصلاح طلب را علت العلل ناكامي اصلاحات معرفي مي كنند نه كم كاري ، بي عملي و عدم برآوردن خواسته هاي مردم توسط خود را! و به اين ابهام هم پاسخ نمي دهند اگر مردم از راديكاليزم به زعم ايشان متنفر، عاشق كندروي و پشت هم اندازي هستند چرا هاشمي كه نماد محافظه كاري و پرهيز از راديكاليزم است در دو انتخابات شكست خورده است. طيف اصلاح طلبان سنتي به غير از خاتمي ، شخصيت شناخته شده ي راي آوري در آستين ندارد. خاتمي هم، همانطور كه اشاره كردم شمشير مرصع مجلس بزم، نه تيغ آخته ي ميدان رزم است. بنابراين حال كه اصلاح طلبان سنتي به اندازه ي كافي، حتا بسيار بيش از اندازه، در سال هاي اخير فرصت سوزي كرده اند اكنون كه گره گشايي از دست شان بر نمي آيد لااقل سد راه همفكران آزاديخواه خويش نشوند و با حمايت يا حداقل اتخاذ سياست سكون و سكوت، ميدان را به اصلاح طلبان تحول خواه واگذارند. در آنصورت مي شود به كانديداتوري رجال راديكال تر هم انديشيد ، كساني كه دست بازتري براي جلب نظر مردم دارند زيرا در سال هاي اخير به طرق مختلف با اتخاذ و اعلام مواضع روشن ضد اقتدارگرايي و حتا پرداختن هزينه هاي گزاف، مردمي بودن شان را به اثبات رسانده اند. البته اگر عبدالله نوري كانديدا شود و در صورت رد صلاحيت شدن، از ميدان بدر نرفته بلكه مانده، بر حقوق مردم پافشاري كند در اينصورت چه رييس جمهور بشود چه نگذارند بر كرسي صدارت تكيه زند با مبادرت به اين عمل سياسي كه در محاسبات تماميت خواهان نگنجيده و هيچ تمهيدي برايش در آستين ندارند چنان فضاي سياسي كشور را دگرگون مي كند بطوريكه از دل آن فضاي دگرگون شده، شاهد زايش تحولات نويني خواهيم بود. جهت يادآوري بد نيست به ماجراي جالبي اشاره كنم وقتي عبدالله نوري در سال 76 به وزارت كشور رسيد در بدو ورود به ساختمان ميدان فاطمي، اولين استانداري را كه اخراج كرد همين محمود احمدي نژاد بود. وي براي اول بار طعم استانداري را مي چشيد و چقدر تلخ و سخت بود دل كندن از مديريت ارشد استان تازه تاسيس اردبيل، شايد تقدير اينگونه مقدر كرده است احمدي نژاد دو بار با دست نوري كنار گذاشته شود. البته اگر بهر دليلي نوري پا در اين ميدان نگذارد چنين تقديري به دست ديگراني همچون عبادي، سازگارا و اميرانتظام هم مي تواند رقم بخورد. فارغ از اينكه بالاخره در اردوگاه مخالفان وضع موجود چه خواهد گذشت و در نهايت فيل، فيل مي زايد يا موش بايد منتظر ماند و ديد. اما آنچه كه از هم اكنون قطعي بنظر مي رسد وضعيت در اردوگاه تماميت خواهان است. جايي كه عابران محافظه كار كوچه ي ناهموار سياست، انگار بدون حيا ، خجالت و حتا هيچ ابايي، وقتي قافيه تنگ آمد و اكنون كه هوا را ناپايدار و غير مساعد مي بينند در حال «عبور از احمدي نژاد» «دلبند» شان هستند مردي بي بديل، دولتمردي كه صحنه ي سياست ايران، نه پيش از اين چون اويي بخود ديده و نه زين پس همچون معجزه هزاره سومي ظهور خواهد كرد. هزاره ي سومي اي كه رفتارش به آدم هاي هزاره هاي ديگر مي ماند! بر اين اساس حتا بسياري از هم جناحي هايش درك و فهمي از حركات، سكنات و سخنانش ندارند. بالاخره يا رفتار و گفتار وي فراتر از درك و فهم ما ايرانيان و بخصوص جهانيان است يا مشكل از رفتارهاي غير قابل گمانه زني اين مرد كوچك اندام ريز نقش بي هيبت و ابهت است. چه دوره ي صدارت وي سال آينده به پايان رسد، چه حتا «پنج سال» ديگر هم در اين مقام بكار گماشته شود دوره اش پيش از اينها به سرآمده است. در تاريخ از چهار و يا هشت سال دوران رياست جمهوري وي تحت هر عنواني ياد كنند نامي از «دوره احمدي نژاد» برده نخواهد شد. زيرا وي تجلي اراده ي قاهره ي مراجع قدرت در اين مقطع از تاريخ ميهن مان بوده است. اگر بخواهيم بر اين عصر نام بامسمايي بگذاريم مي توانيم آنرا دوران بي سروساماني حاكميت تك پايه اي جماعت ناجمع و ناجور تماميت خواه در ايران بناميم همين و بس.
* طيفي كه سرداررضايي، سردارقاليباف، سردارضرغامي، افروغ، لاريجاني، توكلي، نادران، خوش چهره و غيره را در بر مي گيرد را، بدان دليل «مربع سربي مطلا» ناميدم چون اولن چهار چهره ي شاخص شان كه هر كدام دنباله هاي خاص خود را دارند چهار ضلع اين طيف را تشكيل مي دهند يعني رضايي،قاليباف،توكلي و لاريجاني، بنابراين پيشوند مربع بامسماست، دومن اين طيف چه در راس و چه در بدنه مملو از چهره هاي داراي سابقه ي نظامي همچون رضايي و قاليباف و يا امنيتي همچون لاريجاني است بيشترين ماده ي مورد مصرف اسلحه به دست ها هم گلوله هاي سربي است بنابراين تا اينجا مربع سربي نامي برازنده ي اين طيف است و اما چون بخشي از چهره هاي طيف مذكور ريشه در راست سنتي ، بازار و امور اقتصادي دارند كه اساس اش طلاست اما چون اينها مي كوشند خود را بعنوان بدل اپوزيسيون جا بزنند و آلترناتيو دولت بحساب آيند لذا طلايي بودن برازنده شان نيست و وجه بدل كاري شان مي چربد از اينرو مطلا را بعنوان پسوند به آخر عنوان شان اضافه كرده ، اين طيف را مربع سربي مطلا ناميدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سپاس از ابراز دیدگاه تان