ژنرال آمریکایی هایزر معاون ناتو، بدون مجوز و حتا اطلاع دولت وقت، به ایران می آید. وقتی شاه، از سفر معاون «پیمان آتلانتیک شمالی» به کشورش اطلاع می یابد متعحب می شود. اردشیر زاهدی در خاطرات اش می گوید:«به شاه عرض کردم، این مردک هایزر، فی الفور باید دستگیر شود، یا لاقل اخراج اش کنید...»، اما شاه که بخاطر بیماری و عوامل و دلایل دیگر، دچار یاس و بلاتصمیمی شده بود مانند اشتباهات دیگر ماه های آخر، این ژنرال آمریکایی با ماموریت مرموزش را، نه دستگیر کرد، نه اخراج. هایزر در ایران با فرماندهان عالی آرتش شاهنشاهی بطور پی در پی ملاقات، و دیدگاه های آمریکا و متحدان اش، درباره ی حوادث ایران را، که در جزیره ی «گوادالپ» بدان رسیده بودند، به آنان ابلاغ می کرد. جالب تر اینکه، طبق خاطرات منتشر شده ی هایزر، او نه تنها ملاقاتی با شخص شاه نداشت، بلکه بالعکس با برخی از اعضای «شورای انقلاب» ملاقات های «سازنده ای» انجام می دهد! یکی از نتایج ماموریت معاون ناتو، و علاوه بر آن، کوشش های سفرای بریتانیا و آمریکا(پارسونز و سالیوان) در ایران، همین سندی است که ملاحظه می کنید. اینترنت فواید بسیاری دارد، یکی از آنها انتشار گسترده ی اسناد و مدارکی است که پیش از این، باید صد و یا لااقل پنجاه سال می گذشت تا افکار عمومی از آن مطلع شوند، من نیز این سند را در شبکه جهانی یافتم. نکته ی در خور توجه و تامل اینست که فردوست قایم مقام ساواک و همچنین قره باغی رییس ستاد آرتش شاهنشاهی ایران امضای شان ذیل متنی است که «اشراقی» داماد «بنیانگذار جمهوری اسلامی» نگاشته است. هر چند دنیا به «کاتب» این مکتوب تاریخی هم، چندان وفا نکرد، دامادش محمدرضاخاتمی توسط حکومتی که به کوشش وی و امثال او روی کار آمد، جهت کاندیداتوری نمایندگی مجلس «فاقد صلاحیت» تشخیص داده شد، فراتر از آن فرزندش را حتا برای کاندیداتوری عضویت در شورای شهر تهران رد صلاحیت کردند، خودش هم در انزوا مُرد. البته باز، اشراقی و خاندانش، شاید بخاطر نسبت فامیلی با راس هرم، جز انقلابیون خوش شانس بودند. زیرا می توان سیاهه ای از اسامی دستاندرکاران تغییر رژیم پادشاهی تهیه کرد که عاقبتی همچون اعدام، زندان، تبعید، فرزند مُرده گی یا کشته گی و خانه نشینی یافتند. گاه انسان ها بسی قدرناشناس و بسیار بی رحم می شوند اما بی ترحم تر از آدم ها، تاریخ و قواعد حاکم بر طبیعت است. خیلی طولانی شد، فقط می خواستم، این سند قابل توجه و مهم را ملاحظه کنید. همیشه برای من جالب بود آن هلی کوپتری که «رهبر انقلاب» را به بهشت زهرا برد، یا آن افسران خبردار ایستاده ی پای پله ی هواپیما و یا بی عملی نیروهای نظامی و انتظامی از چه رو، و زیر سر چه کسانی بوده است؟ در آنزمان و حتا اکنون، در ایران هلی کوپتر خصوصی وجود ندارد بنابراین آرتش و نیروی نظامی که به طبع باید رهبران ضد نظام را دستگیر می کرد در عمل به آنها سرویس می داد یاللعجب، قابل توجه مخالفان «تئوری توطئه»! و عجیب تر اینکه وفاداران به نظام همچون داریوش همایون ها، امیرعباس هویداها و... را زندانی، و در عوض مسعود رجوی ها،طالقانی ها و... را از زندان آزاد کردند! همین چیزهاست که گاهی فکر می کنم فعالیت سیاسی در ممالک جهان سوم امری بیخود و ابلهانه است. زیرا تصمیمات بومی نیست و بومی ها عوامل فعلی بیش نیستند، مهره هایی روی صفحه ی شطرنج، در دست و اختیار اغیار!
+ نشریه ی الکترونیکی شیر خفته در یکشنبه دوم فروردین 1388 بايگاني ديدگاه ها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
با سپاس از ابراز دیدگاه تان